Wednesday, January 30, 2008

برای رفقای در بندم به مناسبت 10بهمن


  • ما رُ ببخشین‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    گمون‌ می‌کردیم‌ آدمی‌ْزاد آزاد به‌ دُنیا میادُ
    حق‌ِ داره‌ گاهی‌ وقتا کلّه‌ش‌ُ کار بندازه‌ !
    گمون‌ می‌کردیم‌ ، غیرِ قصّه‌های‌ مادربزرگ‌
    جای‌ دیگه‌یی‌ هم‌ می‌شه‌ با دیو جنگید !
    گمون‌ می‌کردیم‌ ،
    هیچ‌کس‌ اون‌ پرنده‌ی‌ زیتون‌ به‌ منقارُ شکار نمی‌کنه‌ !
    گمون‌ می‌کردیم‌ آدمیم‌ُ این‌ اشتباه‌ِ بزرگی‌ بود...

    ما رُ ببخشین‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    نباید از سنگینی‌ چکمه‌هاتون‌ گِله‌ می‌کردیم‌ !
    خُب‌ آدم‌ شونه‌ داره‌ واسه‌ همین‌ چکمه‌ها دیگه‌ ! مگه‌ غیرِ اینه‌؟
    تازه‌ نه‌ مگه‌ دستامون‌ُ واسه‌ این‌ داریم‌ که‌
    قُل‌ُ زنجیرا تو گوشه‌ی‌ سلّولای‌ نَمور زنگ‌ نزنن‌؟
    نه‌ مگه‌ سینه‌ی‌ آدما جون‌ می‌ده‌ واسه‌ این‌ که‌
    سربازا ماشه‌ی‌ تُفنگاشون‌ُ رو بِهِشون‌ بِچِکونن‌؟

    پَس‌ از چی‌ِ این‌ دوتا آدم‌
    که‌ به‌ تیرکای‌ چپ‌ُ راستم‌ بَستین‌ ،
    مُدام‌ نعره‌ می‌زنن‌: زنده‌باد آزادی‌ ؟
    اصلاً آزادی‌ چیه‌؟ آقای‌ دیکتاتور؟
    کی‌ همچی‌ تُخم‌ِ لَقّی‌ُ کاشته‌ تو دهن‌ِ آدمی‌ْزاد؟
    پَس‌ این‌ همه‌ زندون‌ُ باطوم‌ُ تُفنگ‌ُ واسه‌ چی‌ ساختن‌؟
    که‌ آدما وِل‌ وِل‌ بگردن‌ُ هَرجور خواستن‌ فکر کنن‌؟
    که‌ تموم‌ِ شکنجه‌گرا بِرَن‌ سُماق‌ بِمِکن‌؟
    خُدا نیاره‌ اون‌ روزُ ! آقای‌ دیکتاتور !
    دیگه‌ سنگ‌ رو سنگ‌ِ دنیا بَند نمی‌شه‌ ! می‌شه‌؟
    معلومه‌ که‌ نمی‌شه‌ !
    نمی‌خوام‌ حتّا به‌ همچین‌ روزی‌ فکر کنم‌...

    پس‌ این‌ سربازای‌ نازنین‌ کجا موندن‌؟
    چرا نمیان‌ کارُ تموم‌ کنن‌؟
    یه‌ ساعته‌ هَر سه‌مون‌ُ بستن‌ به‌ تیرک‌ُ رفتن‌ ناشتایی‌ !
    نوش‌ِ جونشون‌ !
    نوش‌ِ جونشون‌ امّا صدای‌ این‌ دوتا دیوونه‌ کلافه‌م‌ کرده‌ !
    دارن‌ یه‌ آواز درباره‌ی‌ برابری‌ می‌خونن‌ !
    درباره‌ی‌ کارگرا وُ کشاورزا !
    چه‌ حرفایی‌ که‌ تو آوازشون‌ نمی‌زن‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    می‌گن‌ ارباب‌ بایس‌ زمینش‌ُ
    بین‌ِ رعیت‌ قسمت‌ کنن‌ !
    چه‌ مزخرفاتی‌ !
    زبونم‌ لال‌ اگه‌ محصول‌ِ زمینی‌ که‌ آدم‌ بذرش‌ُ کاشته‌
    مال‌ِ خودش‌ باشه‌ ،
    پَس‌ اون‌ وَخ‌ اربابا چی‌کاره‌اَن‌؟
    اگه‌ اربابی‌ نباشه‌ ،
    کی‌ خون‌ِ رعیت‌ُ تو شیشه‌ کنه‌؟
    کی‌ دخترای‌ دِه‌ُ تو شب‌ِ عروسی‌شون‌ صاحب‌ بشه‌؟
    بدون‌ِ ارباب‌ زمینی‌ دیگه‌ نیس‌ که‌ محصول‌ بده‌ !
    اگه‌ شلّاق‌ِ اربابا نباشه‌ که‌
    تو دهات‌ سنگ‌ رو سنگ‌ بَند نمی‌شه‌ ! می‌شه‌؟
    معلومه‌ که‌ نمی‌شه‌ !

    اصلاً این‌ زمونه‌ هَر کی‌ هَر کی‌ شُده‌ !
    جوونا تا کتاب‌ می‌خونن‌ ،
    می‌خوان‌ زیرُرو کنن‌ دُنیا رُ !
    کتاب‌ چیزِ خونه‌آتیش‌زنیه‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    ما هَم‌ سیاه‌ِ یه‌ کتاب‌ِ کوفتی‌ شُدیم‌ !
    یه‌ کتاب‌ِ قرمز ،
    که‌ عکس‌ِ یه‌ پیرِمَردِ ریش‌ سفیدِ تُپُل‌ رو جِلدِش‌ بود !
    اِسمش‌ تو خاطرم‌ نیست‌ !
    یکی‌ از همین‌ جوونا با خودش‌ آوُرده‌ بود کارخونه‌ وُ
    حرفای‌ شیش‌ مَن‌ یه‌ غازی‌ می‌زَد ،
    درباره‌ی‌ این‌ که‌ کارگرا بایس‌ تو سودِ کارخونه‌ شِریک‌ بشن‌ !
    ...نه‌ ! چِریک‌ نه‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    گفتم‌ شِریک‌ !
    می‌دونم‌ شُما از کلمه‌ی‌ چِریک‌ متنفّرین‌ !
    منم‌ این‌ کلمه‌ی‌ لاکردارُ بارِ اوّل‌ تو کارخونه‌ شنیدم‌ !
    کی‌ گمون‌ می‌کرد قاطی‌ِ چریکا بِشم‌؟
    من‌ رُ ببخشین‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    می‌دونم‌ شُما فقط‌ چریکای‌ تیربارون‌ شُده‌ رُ دوس‌ دارین‌...

    آها ! سربازا دارن‌ می‌رِسن‌ !
    قربون‌ِ قدماشون‌ بِرَم‌ !
    دارن‌ به‌ خط‌ می‌شن‌ تا کارُ تموم‌ کنن‌ !
    این‌ دوتا که‌ کنارِ منن‌ دارن‌ رو به‌ جوخه‌ داد می‌زنن‌:
    عدالت‌ ! عدالت‌ ! عدالت‌...
    عدالت‌ دیگه‌ چه‌ کوفتیه‌؟ آقای‌ دیکتاتور !
    هااا ! منظورشون‌ همون‌ فرشته‌ی‌ چاقوکشی‌ِ
    که‌ دائم‌ یه‌ ترازو دستشه‌؟
    همون‌ که‌ مث‌ِ زندونیا یه‌ چِش‌ْبند داره‌؟
    چِش‌ْبندش‌ مث‌ِ چِش‌ْبَندی‌ِ که‌ تو زندون‌ به‌ چش‌ِ ما می‌زَدَن‌ !
    می‌دونم‌ شُما چِش‌ِ اون‌ُ بستین‌ُ
    میخش‌ کردین‌ به‌ دیوارِ دادگاهتون‌ !
    همون‌ دادگاهی‌ که‌ حکم‌ِ اعدام‌ِ ما رُ توش‌ مُهر کردن‌ !
    آخ‌ ! که‌ چه‌ چیزِ کلَکیه‌ این‌ ترازو ، این‌ عدالت‌...
    تا اون‌جا که‌ من‌ یاد گرفتم‌ ،
    یه‌ کیلو طلا از یه‌ کیلو گندم‌ سنگین‌تَره‌ !
    خیلی‌ سنگین‌تَر...

    سربازای‌ دلاورُ باش‌ !
    زانو زَدَن‌ُ ما رُ نشون‌ کردن‌ !
    یه‌ فرمونده‌ که‌ پرنده‌ها کلّی‌ فضله‌ رو شونه‌هاش‌ انداختن‌ ،
    کنارشون‌ وایساده‌ وُ دستش‌ُ بُرده‌ بالا !
    ما رُ ببخشین‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    این‌ دوتا احمقم‌ ببخشین‌
    که‌ به‌ شُما بَدُ بی‌راه‌ می‌گن‌ !
    ما عَوَضی‌ فکر می‌کردیم‌ ،
    حق‌ داریم‌ واسه‌ خودمون‌ تصمیم‌ بگیریم‌ !
    عَوَضی‌ فکر می‌کردیم‌ حَق‌ داریم‌ نفس‌ بکشیم‌ !
    هیشکی‌ بی‌اجازه‌ی‌ شُما هیچ‌ حقّی‌ نداره‌ !
    اصلاً اوّل‌ شُما ، دوّم‌ خُدا ! آقای‌ دیکتاتور !
    حالاشَم‌ شرمنده‌ایم‌ که‌ دوازده‌تا از فشنگاتون‌ ،
    قرارِ صرف‌ِ نفله‌ کردن‌ِ ما بشه‌ !
    کاش‌ می‌گفتین‌ دارِمون‌ بزنن‌ !
    این‌جوری‌ خَرجتون‌ سَبُک‌تَر می‌شه‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    حیف‌ِ اون‌ فشنگای‌ طلایی‌ِ خوش‌ْگِل‌ !
    حیف‌ِ اون‌ فشنگا...

    حالا فرمونده‌ دستش‌ُ آوُرد پایین‌ُ داد زَد:
    آتش‌ !
    یه‌ نور از تُک‌ِ تُفنگا تُتُق‌ کشیدُ
    یهو تَنَم‌ داغ‌ شُد !
    چه‌ حِس‌ِ عجیبی‌ ! آقای‌ دیکتاتور !
    مَمنون‌ که‌ این‌ حِس‌ُ بِهِم‌ دادین‌ !
    مَمنون‌ که‌ اجازه‌ دادین‌ ،
    گلوله‌ خوردن‌ُ قبل‌ِ مُردن‌ تجربه‌ کنم‌ !
    دارَم‌ نَم‌ نَمَک‌ بی‌حِس‌ می‌شم‌ !
    فرمونده‌ تپانچه‌ش‌ُ کشیده‌ داره‌ میاد سُراغم‌ !
    شرمنده‌اَم‌ !
    شرمنده‌اَم‌ که‌ با همون‌ گلوله‌ها نَمُردم‌ !
    من‌ُ ببخشین‌ !
    آقای‌ دیکتاتور !
    اشتباه‌ گمون‌ کرده‌ بودم‌ که‌ تو یه‌ تخت‌ِ فنری‌ُ
    میون‌ِ ملافه‌های‌ تمیز می‌میرم‌ !
    همچی‌ سَگ‌جونم‌ ،
    که‌ بایس‌ با تیرِخلاص‌ خلاصم‌ کنن‌...

    خونم‌ُ باش‌ که‌ رَوون‌ شُده‌ رو کف‌ِ میدون‌ِ تیر !
    سایه‌ی‌ فرمونده‌ رو باش‌ رو خونا !
    دستش‌ُ باش‌ !
    داره‌ با تپانچه‌ میاد بالا !
    انگشتش‌ُ باش‌ !
    انگار می‌خواد بچکونه‌ ماشه‌ رُ !

    ما رُ ببخشین‌ !
    ببخشین‌ !
    ببخشین‌ !
    آقای‌ دیکتاتور

    ...

رفیق عزیزم یغما گلروئی

Monday, January 28, 2008

زنان،ستم کشی سرمایه و سوسیالیسم!

یکصد سال پس از 8 مارس میگذرد و ما همچنان در حال توضیح روابط کار و سرمایه در بخش جنبش زنان هستیم.امری که ضرورت آن هر لحظه بیشتر و نیازمند فراروی از تعاریف محدود رفرمیستی است .چندی است که فعالیت دانشجویان و فعالین چپ و سوسیالیست در ایران نفس همه را در سینه حبس کرده تا تحرکات خسته کننده و پر حرفی چون کمپین یک میلیون امضا را به حاشیه کشاند.حضور پر رنگ زنان در اعتراضات چپ ایران خود نشانگر بعد قوی تعریف رهائی زنان از جانب اردوگاه چپ است.یکی از فاکتورهای مهمی که روز دانشجوی طیف چپ را با دفتر تحکیم و لیبرالها متفاوت کرده بود. از این رو در مقاله زیر مطالب گردآوری وجمع بندی میکنم تا بار دیگر در آستانه 8 مارس وظایف خود را تعریف و باز بینی کنیم.

اهمیت سیاسی تحلیل رابطه کار خانگی و سرمایه، توسط والی سکومب در سعی او برای نشان دادن زمینه مادی اتحاد استراتژیک مبارزه برای رهائی زنان و مبارزه برای انقلاب پرولتری نهفته است.(1) بر خلاف کسانی که عقیده دارند خانواده فقط یک نهاد ایدئولوژیک جامعه سرمایه ‌داری است، بحث او بر کار انجام شده در خانواده به عنوان جزئی اساسی از پروسه مادی تجدید تولید سرمايه تاکید می‌کند. در سال‌های اخیر، او تنها نویسنده‌ای نیست که این بحث را ارائه داده، اما چیزی که سعی او را از دیگران متمایز می‌کند، شرح جزئیات فرضیه‌اش با دقت تمام است. سعی سکومب برای نشان دادن اهمیت کار خانگی برای سرمایه ‌داری (همان ‌طور که بعداً بحث خواهیم کرد)، او را به موضع متضادی می‌رساند، مبنی بر این که کار خانگی ارزش تولید می‌کند ولی در عین حال خارج از حاکمیت قانون ارزش است. او بحث می‌کند که "روابط جنسی و خانوادگی در دوران بورژوازی تبدیل به روابط سرمایه‌
داری شده‌اند"(2)، اما قادر به درک ماهیت متضاد کار زنانه تحت نظام سرمایه‌ داری نیست و بنابراین نمی‌تواند آن نیروهای عینی و ذهنی که کار خانگی را از تاریخ به بیرون خواهند راند و زنان را رها خواهند ساخت، تشخیص دهد. آنچه در این مقاله نشان خواهیم داد، این است که مشخصه مرکزی در موقعیت زنان تحت نظام سرمایه‌داری، صرفاً نقش آنان به عنوان کارگران خانگی نیست، بلکه بیش‌تر این ‌که زنان هم کارگران مزدبگیر و هم کارگران خانگی هستند. این نفشی دوگانه و متضاد است که به موقعیت آنان پویائی خاصی می‌بخشد. بدون این تضاد، موقعیت آنان، هر چند تحت ستم، اساساً مساله ‌برانگیز نمی‌بود. به علاوه، به این بحث نیز خواهیم پرداخت که در حالی ‌که کار خانگی شرط ضروری برای بازتولید نیروی کار است، وقتی این کالا در بازار فروخته می‌شود، نه در ارزش آن سهیم است و نه ارزش خود را متحقق می‌کند، زیرا که به مفهوم مارکسیستی، يك کار از لحاظ اجتماعی ضروری تلقي نمي‌شود. نتیجه منطقی این واقعیت به هیچ وجه برای زنان كارگری که در جامعه‌ای تحت تسلط قانون ارزش زندگی می‌کنند، آکادمیک نیست.

زن و تولید
سکومب مانند بنستون(3) و قبل از او دالاکوستا(4) آغازگاه خود را بر این پیشنهاد ماتریالیستی استوار می‌سازند که فرمان برداری جنسی ناشی از تقسیم کار جنسی است که تحت نظام سرمایه ‌داری به شکل افراطی در جدائی بین واحد خانگی و واحد صنعتی در جریان عمومی اقتصاد خود را نشان مي‌دهد. هر سه نویسنده، حداقل به منظور تحلیل خود، زن و زن خانه‌دار را مترادف فرض می‌گيرند.(5) سکومب می‌نویسد: "با ظهور سرمایه ‌داری صنعتی، جریان عمومی کار به دو واحد مجزا منشعب شد: واحد خانگی و واحد صنعتی. و این انشعاب در پروسه کار، در نیروی کار نیز انشعابی ایجاد کرد که تقریباً در راستای جنسی بود. زنان در واحدهای خانگی، مردان در صنعت".(6)
البته به عنوان اولین قدم در تدوین تئوری ستم کشیدگی زنان، یکسان گرفتن هویت زنان و کار خانگی کاملاً صحیح است: موقعیت واقعی و یا مفروض زنان در خانه، محور اصلی تعیین موقعیت اجتماعی آنان است. از سوی دیگر، در حالی
که سکومب مانند بنستون و دالاکوستا به اهمیت کار مزدي زنان برای هر سیاستی به منظور رهائی زنان آگاه است، او هم نمی‌تواند ارتباط بین این دو شکل از کار زنان را به شیوه‌ای منطقی نشان دهد.(7) در حالی‌که هم ‌زیستی این دو شکل از کار زنانه، چه به واقعیت در آمده باشد و چه هنوز به تعویق افتاده باشد، سهمی است تاریخی - هر چند اساساً محدود - که سرمایه ‌داری در جهت رهایی زنان ادا کرده است. شکاف بین واحد صنعتی و خانگی تولید، در زندگی آن زنان پرولتری که مزدبگیر نیز شده‌اند، پر شده است. نقشی که آنان در شرایط وابستگی قانونی اقتصادی به مثابه کارگران خانگی ایفاء می‌کنند، در صنعت نیز همراه آنان بوده است. به طوری که تقسیم جنسی کار را به شکلی وسیع‌تر در قلمرو تولید اجتماعی بازتولید کرده، مزدشان را به مراتب از مزد کارگران مرد پائین‌تر قرار داده، آنان را در حوزه محدودی از اشتغال در پائین هرم شغلی متمرکز کرده و از آنان شکارهای آسانی برای فرصت ‌طلبی اتحادیه‌ها ساخته است. خوش‌ بینی انگلس در مورد سرنوشت خانواده بورژوائی درون طبقه کارگر زودرس بود: یک ‌دوره کامل تاریخی، ورود زنان به تولید را از سازمان‌دهی اجتماعی کار خانگی جدا کرده است.
از طرف دیگر، همان ‌طور که سکومب به خوبی توضیح می‌دهد، تعمیم یافتن تولید کالائی باعث شده است که واحد خانگی به حوزه‌ای منزوی و عقب افتاده تبدیل شده و کار انجام گرفته در آن نه تنها از دیدگاه سرمایه ‌داری که حتی از نظر خود کارگران خانگی بی ارزش شود: "موقعیت کارگران خانگی نسبت به پائین‌ترین بخش‌های پرولتاریا بدتر شده است.(8) با این‌که این بحث قانع ‌کننده‌ای در مقابل دالاکوستا است که "اثر خصوصی کردن رابطه کار خانگی با سرمایه و جدا کردن آن از قلمرو تصاحب ارزش افزونه این است که قانون ارزش بر کار خانگی حاکم نیست"(9)، در واقع، سکومب از تئوری او چندان جلوتر نمی‌رود، زیرا (در میان سایر مسائل) به نتایج متضاد این جدائی و یا تاثیراتش بر آگاهی زنان توجه نمی‌کند. ماهیت رابطه کار خانگی با سرمایه‌
داری که با تقاضای آن برای کار دستمزدی زنان تركيب شده موقعیت زنان را بیش از آن انفجارآمیز کرده است که سکومب در چارچوب تحلیلش به آن پی می‌برد. بنابراین، او واقعاً قادر نیست نشان دهد به چه دلیل نه تنها از یافتن راه مسالمت ‌آمیزی برای حل مساله ستم کشیدگی زنان دور هستیم، بلکه رشد و بلوغ نظام سرمایه ‌داری در حقیقت فقط این مساله را وخیم‌تر کرده است.
شكل‌گيري جنبش رهائی زنان در دهه 60 و رادیکالیزه شدن هر چه بیش‌تر کارگران زن صنعتی در سال‌های اخیر پیرامون این مساله(10) نشانگر این است که گسترش بی سابقه نیروهای مولده بعد از جنگ دوم جهانی فقط به ایجاد شورشی بی سابقه در میان بخش از زنان بر علیه ستم‌ بر آن‌ها کمک کرده است. برای درک نیرو و اهمیت این رادیکالیزم زنان، یک ارزیابی مجدد از پایه‌های تحلیل سکومب، تعریف او از کار خانگی به عنوان کاری که ارزش می‌آفریند و بررسی روشمند اثرات غیرمستقیم، اما نیرومند قانون ارزش بر کار خانگی ضرورت دارد.

آیا کار خانگی ارزش ایجاد می‌کند؟
تز اصلی سکومب در باره کار خانگی تحت نظام سرمایه‌ داری ماهيتی دو‌گانه دارد: از یک طرف هیچ ارتباط مستقیمی بر سرمایه ندارد، ارزش افزونه تولید نمی‌کند و بنابراین قانون ارزش بر آن حاکم نیست؛ از طرف دیگر، ارزش ایجاد می‌کند، زیرا که در به وجود آمدن کالای نیروی کار سهیم است، کالائی که وقتی در مقابل مزد در بازار مبادله می‌شود ارزش تولید شده به وسیله کار خانگی را نیز تحقق می‌بخشد. سکومب بحث خود را در چهار مرحله بسط می‌دهد:
اول این ‌که، کار زن خانه‌دار کاری است ضروری، زیرا "کالاهایی که با دست ‌مزد خریداری می‌شوند به شکل اولیه خود قابل مصرف نیستند و کاری اضافه به اسم کار خانگی برای تغییر این کالاها به منظور بازسازی نیروی کار ضروری است".
دوم این ‌که، در جریان این کار، زن خانه‌دار ارزش می‌آفریند. زیرا "هر کاری که بخشی از کارهایی را تولید کنند که در بازار در مقابل سایر کالاها معادل خود را به دست آورد، کاری است که تولید ارزش می‌کند".

سوم این ‌که، "خصوصی بودن شرایط مشخص کار خانگی اصلاً اهمیت ندارد. واقعیت این است که نیروی کار هنگامی که به مثابه کالا در بازار به فروش می‌رسد، از اجزای سازنده آن منتزع شده، منشاء خصوصی آن در نظر گرفته نمی‌شود". در این ‌جا مقایسه‌ای بین زن خانه‌دار و کفاش که هر دو در کاری خصوصی درگیرند، صورت گرفته است.
چهارم این ‌که، کار خانگی"ارزش برابر با مخارج تولید برای بقایش ایجاد می‌کند"(11) این‌جا مقایسه‌ای بین کار خانگی و کارگران نامولد که خدمات شخصی انجام می‌دهند، صورت گرفته است، "مثل آشپز، خیاط خانگی، غیره".
در حقیقت تمام تحلیل سکومب در باره کار خانگی تحت نظام سرمایه ‌داری بر پیشنهادهای غلط قرار دارد. این که کار خانگی ارزش ایجاد می‌کند درست نیست، و بحثی که سکومب مطرح می‌کند تا نشان دهد که کار خانگی ارزش توليد مي‌كند اشتباه است. در مرحله اول، همان ‌طور که سکومب به درستی می‌گوید، کار خانگی کاری است ضروری - زن خانه‌دار طبقه کارگر انگل نیست - با این حال اصلاً ارزش نمی‌آفریند، زیرا که محصول بلاواسطه آن، ارزش مصرف است و نه کالا؛ هدف آن بازار نبوده، بلکه برای مصرف فوری در خانواده است. این فوراً کار زن خانه‌دار را از کفاش متمایز می‌کند: اشکال کار خصوصی در این دو موقعیت کاملاً متفاوتند.
دوم این‌ که، با در نظر گرفتن این واقعیت که زن خانه‌دار نیروی کارش را نمی‌فروشد، مقایسه بین زن خانه‌دار و آشپز و غیره، قابل قبول نیست. در نقل قولی که سکومب ذکر می‌کند، مارکس از ارزش کار آشپزخانه و غیره فقط در شرایط خاصی که آن‌ها تبدیل به کارگران مزدی می‌شوند، صحبت می‌کند. پس، در مفاهیم مارکسیستی، بنا به تعریف کار خانگی ارزش توليد نمي‌كند.
سوم این ‌که، همان ‌طور که سکومب به خوبی مطرح می‌کند، این حقیقت دارد که زن خانه‌دار طبقه کارگر در تولید کالای نیروی کار که فروش آن موجودیتش را تضمین می‌کند، شرکت دارد (و در این مورد با سایر كارگران مشترک است) و از طریق این جریان در تولید اجتماعی شرکت می‌کند و کار خود را با کاری که در تولید وسائل معیشت او انجام می‌گیرد، مبادله می‌کند. اما آن چیزی که واسطه این مشارکت و این مبادله است
، بازار نیست، بلکه قرارداد ازدواج است: بر اساس روابط اجتماعی ازدواج است که کار زن خانه‌دار در ارتباط با کار اجتماعی قرار می‌گیرد. تحت نظام سرمایه‌ داری، بازار تنها واسطه‌ای است که اجازه می‌دهد کارهای مشخص متفاوت از طریق فروش و مبادله کالاهایی که تولید کرده‌اند، معادل خود را بیابند و بنابراین تبدیل به کار مجرد اجتماعی شوند. شرایط اجتماعی که تحت آن کار خانگی صورت می‌گیرد، از شکل ‌گیری چنین رابطه‌ای جلوگیری می‌کند، شرایطی که کار زن خانه‌دار نمی‌تواند از آن جدا شود، بر خلاف آنچه سکومب مطرح می‌کند. این واقعیت که کار او ضروری است، به طور اتوماتیک آن ‌را به کار از لحاظ اجتماعی لازم، به مفهومی که مارکس به کار برده است، تبدیل نمی‌کند: روابط اجتماعی خانواده هر گونه اثر مستقیم بازار را مسدود می‌سازد و تحت سرمایه ‌داری فقط بازار می‌تواند شرایط همگونی کار بشری را فراهم کند. بنابراین، کار خانگی تحت نظام سرمایه ‌داری به صورت کاری خاص که مفهوم کار انتزاعی بر آن صادق نیست، باقی می‌ماند: و این جنبه است که به آن خصلت خصوصی ویژه‌ای می‌بخشد و زمینه مادی برای استقلال نسبی ستم بر زنان را از محور اصلی استثمار سرمایه‌ داری موجب می‌شود. البته، دانستن این که او ارزش ایجاد نمی‌کند و کارش بی ارزش است، برای زن خانه‌دار طبقه کارگر که اغلب تمام روز را برای بقاء خود و خانواده‌اش کار می‌کند، خوشایند نیست. اما، این بیهودگی آشكارا ظالمانه هیچ ربطی به ارزش و شایستگی ذاتی کار او ندارد، بلکه صرفاً بیهودگی خود نظام سرمایه ‌داری را نشان می‌دهد. پس، به طور خلاصه، نمی‌توانیم کار خانگی را بر اساس تئوری ارزش کار تعریف کنیم، و فقط زمانی می‌توانیم خصوصیات ویژه آن را درک کنیم که این مساله را فهمیده باشیم. همان ‌طور که خواهیم دید یک تحلیل صرفاً ساختاری از کار خانگی تحت نظام سرمایه ‌داری (چیزی که سکومب در مقاله‌اش خواستار انجام آن است و یا جین گاردینر در جائی دیگر، در همين شماره نيولفت‌ ريويو) اصلاً کافی نیست: فقط پس از یک بررسی تاریخی از تغییراتی که صورت گرفته و یا می‌گیرد، می‌توان روابط متقابل نیروهای متفاوتی راکه بر روی کار خانگی تاثیر می‌گذارند (و برای مثال در مقاله گاردینر مطرح می‌شود) درک و تشریح کرد.


زمینه برای وحدت
به نظر سکومب، این واقعیت که زنان خانه‌دار ارزش ایجاد می‌کنند، زمینه مادی برای وحدت طبقه کارگر را به وجود می‌آورد. انکار ارزش کار خانگی، به هیچ وجه به این معنی نیست که مرد کارگر و زنش هیچ منفعت مشترکی در قبال مزد ندارند: در واقع، از آن ‌جا که مزد وسیله مشترک معیشت آن‌ها است، اغلب بی ‌واسطه‌ترین کانون وحدت است. نتیجه سیاسی این مطلب وجود تمایل شدید نسبت به اتحاد درون خانواده طبقه کارگر برای جنگیدن برای دست ‌مزدهای بالاتر و بر علیه ویران ‌گری‌های تورم است. قدرت این اتحاد بارها و بارها در مقابله با تبلیغات عظیم ضد اعتصاب نشان داده شده است. اما، وحدت استراتژیک بین مبارزه برای رهائی زنان و مبارزه طبقاتی پرولتاریا فراتر از منافع فوری اقتصادی زنان و مردان طبقه کارگر می‌رود و به طور مستقیم از آن سرچشمه نمی‌گیرد.
در واقع، منافع فوری در مورد دست ‌مزد می‌تواند مزدبگیران و وابستگان‌شان را در دو جهت کاملاً مقابل قرار دهد. این مطلب، اخیراً در جریان برخوردهای مجتمع کالی‌لیلند بریتانیا (بزرگ‌ترین کارخانه اتومبیل ‌سازی بریتانیا) در بهار 1974 نشان داده شده؛ در طول درگیری‌هائی که به واسطه مدیریت برای ضربه زدن به نمایندگان مبارز کارگران پیش آمد - برای تضعیف مقاومت کارگران در مقابل اخراج‌ها و تسریع خط تولید - مدیریت و روزنامه‌های بورژوایی توانستند نارضایتی موجود در بین همسران بعضی از کارگران بیکار شده در بخش‌های خاصی از کارخانه برای دامن زدن به یک فعالیت ضداعتصاب در میان زنان کارگران برای دل ‌سرد کردن و از بین بردن اتحاد اعتصاب ‌گران استفاده کنند.(12) وجود این جناح ضعیف در طبقه کارگر کاولی فقط نتیجه ساده اتمیزه بودن زنان خانه‌دار نبود؛ بله بیش‌تر نتیجه برخورد بین منافع فوری آنان برای آوردن مزد به خانه و نیاز درازمدت به مقاومت در برابر استراتژی مدیریت، برای کم کردن دست ‌مزدها، افزایش بیکاری و سرعت کار بود (نیازی که ضرورت فوری خود را ایجاد کرد، مقاومت در برابر حملات مدیریت).(13)
تقابل میان وابستگی فوری به مزد و اهدافی که فقط می‌تواند با خطرات مبارزه به دست آید، البته شرط ذاتی حیات طبقه کارگر تحت نظام سرمایه
‌داری است. این تقابل بیش‌تر از همه جا در مصرف خانواده مشهود است. در حالی‌که سرمایه ‌داری پیش ‌رفته، از طریق تقسیم فوق‌العاده کار و در نتیجه اجتماعی شدن کار، طبقه کارگر را در کف کارخانه متحد می‌کند، در عین حال آن را به واسطه سازمان ‌دهی خصوصی توزیع محصول تولید (بر اساس کار) و بنابراین مصرف، از درون متفرق می‌کند. از منافع گروهی - برخلاق منافع جمعی، یعنی منافع استراتژیک طبقه به طور کلی- از طریق فعالیت اتحادیه‌ها دفاع می‌شود. اما منافع فردی کارگران اول خود را در خانه نشان می‌دهد. بنابراین ارزش‌های خانوادگی، تقوای خانگی، همیشه یکی از عوامل اصلی ایدئولوژی و تبلیغات بورژوایی بوده است. برای مثال، تصادفي نیست که تلاش اخیر سرکیث جوزف برای پیش کشیدن خود به عنوان یکی از کاندیداهای اصلی جناح راست برای رهبری حزب محافظه کار در سخن‌ رانی‌ای صورت گرفت که بر ضرورت بازسازی تاروپود اخلاقی - متمایز از مادی - سرمایه‌داری بریتانیایی از طریق (در میان سایر چیزها، از قبیل بیکاری بیش‌تر، کنترل شدیدتر روی تولیدمثل طبقه کارگر و غیره) مبارزه ایدئولوژیک برای حمایت از خانواده تاکید داشت.
بنابراین کاملاً حق با سکومب است که تاکید مي‌کند، تحت نظام سرمایه ‌داری که تولید اجتماعی شده امکان عمل جمعی را فراهم مي‌سازد، کار خانگی خصوصی توان سیاسی زنان خانه‌دار را اتمیزه کرده است. چیزی را که او مطرح نمی‌کند، این است که "مسئله زنان" خانه‌دار مساله طبقه کارگر به طور کلی و به مفهومی عمیق‌تر از فقط چگونگی به دست آوردن وحدت عمل لحظه‌ای است. در واقع، آگاهی جمعی به هیچ وجه از اعمال فرقه ‌گرایانه کارگران جلوگیری نمی‌کند. یکی از دلائل اصلی که چرا منافع فوری زنان خانه‌دار می‌تواند و اغلب با نیازهای مبارزات سیاسی و اتحادیه‌ای برخورد پیدا می‌کند، نتیجه منطقی منافع کوتاه مدت کارگران مردی است که 9 بار از 10 بار معتقدند این مبارزات هیچ ربطی به زنان به طور کلی و زنان و دختران خودشان به طور مشخص ندارد. بعضی از کارگران کاولی در موقعیت فوق، وقتی با حمله مشترک همسران خود و کارفرمایان مواجه شدند، با فریاد
"به خانه بروید جایی که به آن تعلق دارید!" عکس ‌العمل نشان دادند. سکیسم در میان کارگران، همان ‌طور که سکومب اشاره می‌کند، نهایتاً زمینه بنیادی محکمی در کنترل مردان بر روی مزد دارد. انگلس در مقایسه قابل توجهی نوشت که "در خانواده، مرد بورژوا و زن پرولتر است".
تاریخ مبارزات طبقه کارگر هم ‌چنین تاریخ مبارزه سخت علیه اشکال کم و بیش افراطی ضد فمینیستی در داخل خود طبقه نیز هست.(14) به علاوه، این چنین عقایدی به واسطه تفاوت بسیار دست‌مزدهای زنان و مردان و امکانات نابرابر برای پیش‌رفت و غیره تحکیم می‌شوند - نابرابری‌هایی که پی‌آمدهای تفرقه ‌افکنانه سیاسی‌شان اغلب همان ‌قدر برای سرمایه ‌داری ارزش‌مند است که منافع مستقیم اقتصادی ناشی از آن‌ها.
البته تنها راه فرو نشاندن منافع فرقه‌ای و جای‌ گزینی آن با منافع جمعی، سیاست انقلابی است. اما قبل از این ‌که به این مساله مرکزی سیاسی بپردازیم، اول باید برگردیم بر سر تز اولیه‌مان یعنی این که مشخصه اصلی موقعیت زن تحت نظام سرمایه ‌داری این واقعیت است که زنان هم کارگران خانگی و هم مزدبگیر هستند و این دو جنبه از حیات‌شان به هیچ وجه رابطه‌ای هماهنگ ندارد و این نقش متضاد دوگانه دینامیزم ویژه ستم ‌کشیدگی آنان را تولید می‌کند. جنبه کلیدی دیگر این تز، در شناخت این واقعیت اين است که سرما‌یه ‌داری همان ‌طور که نشان خواهیم داد، قادر به تغییر رادیکال ماهیت خصوصی کار خانگی چه از طریق گسترش بازار و چه از طریق افرایش رفاه اجتماعی نیست. در حالی که توهمی نداریم که به نقد تئوری کاملی درباره ستم‌ کشیدگی و رهایی زنان در دست داریم، با این حال اگر این نکته را به عنوان نقطه شروع اتخاذ کنیم، می‌توانیم جنبه‌های اصلی این تئوری را تعیین کنیم.

کار خانگی سرمایه‌ داری
هر گونه تئوری در باره ستم کشیدگی زنان می‌باید از ویژگی تاریخی ازدواج و خانواده بورژوایی و ماهیت ثبات آن تحت نظام سرمایه
‌داری آغاز کند. آن ‌چه کار خانگی تحت نظام سرمایه‌ داری را مشخص می‌کند این است که در فعالیت‌های مرتبط با مصرف انجام می‌گیرد و نه به واسطه بازار؛ و این در نظامی صورت می‌گیرد که مصرف خود به واسطه بازار از تولید جدا شده است. وقتی تولید فقط تولید ارزش‌های مصرف بود، يا تولید برای بازار فقط عنصری فرعی در فعالیت کلی اقتصاد محسوب مي‌شد؛ تولید و مصرف در یک پروسه واحد کار ادغام شده بودند. تمایل برای به کار گرفتن زنان در بعضی از پروسه‌های کار بیش‌تر‌ از بعضی شاخه‌هاي دیگر بود، تقسیم جنسی بیش‌تر به معنی کارهای متفاوت مشخص با مراحل مختلف پروسه کار بود، بدین معنی که مردان تولید‌ کننده ارزش ‌افزونه هستند در حالی‌که زنان تولیدکننده برای مصرف؛ زنان تولید افزونه می‌کردند، یعنی محصولاتی مازاد بر آن‌چه برای حیات‌شان لازم بود؛ و مبادله کار آنان و سایر اعضاء خانواده بر اساس روابط زناشویی یا فرزندی تحت سلطه پدر یا شوهر صورت می گرفت. با این حال، کارشان قابل رویت و به نظر لازم (اگر چه کم اهمیت‌تر) و مکمل کار پدر یا شوهر بود. بر اساس تفکیک روزافزون کار از خانواده، امکان تولید افزونه توسط زنان محدود كرد. در عین این‌که کار خانگی به شرکت در مبادله اجتماعی ادامه داد، ماهیت این مشارکت باعث غیر قابل تحقق یافتن کار خانگی شد. قرارداد ازدواج که قبلاً بر اساس بنیاد محکم تولید مادی قرار داشت، همانند سایر روابط سرمایه‌ داری "داوطلبانه" و در نتیجه بی ثبات شد. این بحث به این معنی نیست که "آزادی" قرارداد ازدواج از همان نوع "آزادی" قرارداد دست ‌مزد است، فقط به این معنی است که خانواده تحت نظام سرمایه‌ داری شکل جدیدی به خود می‌گیرد.
بی ‌ثباتی خانواده بورژوا با درخواست سرمایه برای کار مزدی زنان (که اجازه می‌دهد زنان از وابستگی کامل اقتصادی رها شوند) و برای بازتولید موثرتر نیروی کار (که گرایش به تغییر قلمرو و شدت کار خانگی دارد) بیش‌تر شده است. ادامه وجود خانواده بورژوا، علی‌رغم کم اهمیت شدنش، هرگز به طور جدی زیر سئوال نرفته است. اما به هر حال خانواده به اشکال مختلف به تحلیل رفته است. در اوایل تاریخ سرمایه
‌داری، در اولین انقلاب صنعتی، درخواست برای نیروی کار به قدری زیاد بود که در زمان‌ها و مکان‌های خاصی، مردان، زنان و کودکان همه کارگر مزدبگیر شدند.
برای مثال، ازدواج در انقلاب صنعتی اول، در بسیاری از نواحی بریتانیا کار خانگی به طوری اتفاقی تجارتی شد. در حالی ‌که مادران در کارخانه کار می‌کردند، بسیاری از دختران جوان و زنان مسن پول می‌گرفتند تا از بچه‌ها مراقبت کرده و خانه را تمیز کنند. بند مالکیت، حتی در سطح کنترل والدین بر کار کودکان سست شد. محو شکل خصوصی کار خانگی با افزایش بی‌ثباتی خانواده هم ‌راه بود. و این هم ‌زمان با شرایط مصیبت بار پرولتاریا بود که در "کیفیت پائین" نیروی کار و مرگ و میر زیاد بین کودکان نمایان می‌شد.
اما، افزایش استفاده از ماشین آلات در جریان تولید، نیاز به نیروی کار را کاهش داد و در کنار افزایش دست ‌مزد واقعی اجازه داد که تا اندازه‌ای به طور خود به ‌خودی و تا اندازه‌ای در اثر تشویق، خانواده بورژوایی در طبقه کارگر بازسازی شود. در انتهای دیگر طیف تاریخ سرمایه‌ داری، یعنی در سوئد فعلی، نیاز زیاد به کار زنان (در میان عوامل دیگر، جمعیت کم و نبود ارتش ذخیره کار در بخش کشاورزی) باعث توسعه خدمات اجتماعی در قلمرو سنتی مفروض برای کار خانگی شده است که برای سوسیال دموکراسی رویای از بین رفتن ستم بر زنان به طور صلح آمیز و تدریجی را به بار آورده است.

تاثیر قانون ارزش
از این مثال‌ها روشن است که تاریخ کار خانگی تحت نظام سرمایه ‌داری به هیچ وجه آن ‌طور که سکومب مطرح می‌کند، رکود تدریجی نیست. یکی از راه‌ هاي اصلی که تاثیرات قانون ارزش ظاهراً آرام قلمرو کار خانگی را مختل کرده، نیاز به کار زنان به عنوان کارگر صنعتی است. (نباید فراموش کرد که زنان خانه‌دار فقط یکی از بسیاری از منابع ذخیره کار در مراحل گسترش سرمایه ‌داری را تشکیل می‌دهند. برای مثال در دوره بعد از جنگ، کارگر مهاجر در اروپا حداقل همان ‌قدر اهمیت داشت. نفهمیدن این مطلب می‌تواند به اغراق در اثرات بالقوه نوسانات اقتصادی تحت نظام سرمایه
‌داری بر روی کار خانگی منجر شود). از آن ‌جا که کار خانگی کاری است خاص و قانون ارزش به طور ریشه‌ای بر سازمان ‌دهی و نحوه آن تاثیر ندارد، قابلیت انعطاف آن به سرمایه در مراحل گسترش امکان استفاده مولد از کارگران درگیر در این کار را می‌دهد.(15) و این، نتایجی انفجار‌آمیز برای موقعیت زنان در سرمایه‌ داری به دنبال داد. امکان استقلال اقتصادی زنان را افزایش می‌دهد، بدون آن‌ که این را به طور کامل و یا دائمی در دست ‌رس قرار دهد؛ ساعات موجود برای کار خانگی را کم می‌کند، بدون آن ‌که آلترناتیو دیگری برای آن فراهم کرده باشد، انزوای زنان را در هم می‌شکند، بدون آن ‌که بار مسئولیت خصوصی آنان را کم کند. تولد جنبش رهایی زنان و رشد مبارزه‌ جویی زنان کارگر بازتاب تشنج‌هایی است که به واسطه عمل‌ کرد قانون ارزش بر روش روابط اجتماعی نه کاملاً سرمایه‌ داری ایجاد شده‌اند.
کانال دوم نفوذ سرمایه در جریان کار خانگی، و تنها کانالی که سکومب به آن توجه کرده، چیزی است که او تحت عنوان "نفوذ دائمی تکنولوژی جدید در کار خانگی از طریق تولید کالای" توضیح داده است.(16) در حالی ‌كه او حق دارد بر محدودیت ذاتی این تاثیر تاکید کند، همان اشتباه رایج بی اهمیت شمردن این امر مهم را مرتکب می‌شود. انقلاب تکنولوژیک در آشپزخانه طبقه کارگر، به معقول کردن کار خانگی کمک کرد و به زنان اجازه داد مقدار کمی وقت اضافی داشته باشند، و این حداقل بهبود در زندگی مشقت بار هر روزی آنان در عین حال، باعث شد بخشی از زنان برای مبارزه علیه ستم ‌کشیدگی‌شان مصمم‌تر شوند. کاهش شدت کار ضروری در خانه، جستجوی وسائل مستقل حیات اقتصادی و اجتماعی و درگیری بیش‌تر آنان را در فعالیت‌های اتحادیه و غیره تسهیل کرده است.
راه مهم سومی که قانون ارزش در قلمرو و شدت کار خانگی تاثیر دارد، از طریق بر عهده گرفتن وظائف آن به وسیله موسسات سرمایه ‌داری یا دولت بورژوایی است. وظایفی که تاکنون به طور سنتي وظیفه زن خانه‌دار بوده‌اند، تغذیه، سکونت، آموزش و پرورش اطفال ارتش عظیم پرولتاریا که در شهرهای کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری متمرکز هستند. از توان سازمان‌دهی سنتی بازتولید نیروی کار در خانواده فراتر می‌روند. غذاهای نیمه آماده، گسترش و معقول کردن امکانات خرید، خشک
‌شویی و خدمات لباس ‌شویی، مهدکودک و آژانس‌های نگه‌داری از اطفال، کافه و رستوران‌های ارزان، غذاخوری‌های کارخانه و مدرسه، کلینیک‌های کودکان و کلوپ‌های جوانان، بیمارستان‌ها و خانه‌های سالمندان، مکمل و تا حدودی جای‌گزین کار خانگی هستند.(17)
در دوره شکوفایی سرمایه ‌داری، مثل ربع قرن بعد از جنگ جهانی دوم، گسترش این گونه موسسات سرمایه ‌داری با افزایش دست‌ مزدهای واقعی (ضروری برای خرید کالاهای جدید) و افزایش نیاز به کار زنان هم‌ راه بود. برای مثال، در بریتانیا، گسترش عظیم صنعت بعد از جنگ با جهش میزان اشتغال بالای پانزده سال از 27 درصد در سال 1951 به 51 درصد در سال 1970 هم‌راه بود. مساعد بودن چنین اوضاعی برای مبارزه در راه "حقوق زنان" بازتاب خود را در رفورم‌های محدود، حتی در سطح فوقانی بورژوایی یافته است. در بریتانیا، برای مثال، اخیراً یک سری تغییرات قانونی به نفع زنانی که ازدواج‌شان منجر به متارکه می‌شود مطرح شده است. در واقع، زنان زمانی را که در تولید صرف می‌کنند بیش‌تر و بیش‌تر به مثابه بخش دائمی زندگی خود تلقی کرده و هر چه بیش‌تر در مقابل تلاش کارفرمایان برای اخراج و یا پائین آوردن دست ‌مزدشان مقاومت می‌کنند. "قانون دست ‌مزد مساوی" که به زودی برای کارفرما دست‌ مزد مساوی برای کار مساوی را اجباری خواهد کرد، یک رفورم واقعی، هر چند محدود و قابل مانور دادن، حداقل تا اندازه‌ای نتیجه فشار زنان کار گر مبارز است.

کار خانگی و سوسیالیسم
آن‌ چه در بالا در باره ماهیت و نقش کار خانگی تحت نظام سرمایه ‌داری گفته شد، زمینه‌ای برای درک این مساله است که چرا سرمایه ‌داری نمی‌تواند انقلاب بورژوایی را در حوزه بازتولید نیروی کار به اتمام برساند. سهم کار خانگی در این جریان، هر چقدر غیرمستقیم، مهم است. اما چرا باید اساسی باشد؟ این حقیقت دارد که خود موجودیت خانواده بورژوا، همان
‌طور که قبلاً در باره آن بحث‌ کرده‌ایم، به هیچ وجه به خاطر نوسانات لحظه‌ای در دوره‌های تولید سرمایه‌ داری زیر سئوال نمی‌رود. از این گذشته، بحث مهم ایدئولوژیک این است که نقش خانواده در اولین مرحله اجتماعی کردن و قبولاندن وضع موجود بورژوایی کلیدی است. اما جواب واقعی در خود ماهیت تولید سرمایه داری نهفته است. از یک طرف، بازار آزاد کار خواهان آن است که هیچ گونه کنترلی بر نیروی کار اعمال نشود، آن ‌طور که مشخصه فئودالیزم و برده‌ داری بود. از طرف دیگر، مالکیت خصوصی بر وسائل تولید، با عدم تساوی (روزانه و نسلی) در توزیع افزونه اجتماعی که در جامعه بورژوایی پیرامون خانواده سازمان می‌یابد، هم ‌راه است. در سرمایه ‌داری پیش‌رفته، تعلیم و تربیت پرولتاریا، فقط از طریق نهادهای ارزان و کارآی دولت ملی امکان ‌پذیر است. اما دخالت دولت سرمایه‌ داری در بازتولید نیروی کار، درست مانند اقتصاد، فقط می‌تواند ماهیتی محدود داشته باشد. در جامعه‌ای که تحت تسلط بازار است، خانواده بورژوایی و کار خانگی به طور خود ‌به ‌خودی درون طبقه کارگر باقي می‌ماند.
هدف فوری انقلاب پرولتری خلع ید از بورژوازی و اجتماعی کردن مالکیت بر وسائل تولید است. اما این فقط اولین قدم در ساختن جامعه سوسیالیستی است که به سازمان ‌دهی مجدد و رادیکال برای توزیع نیز نیاز دارد؛ تبدیل از شکل بورژوایی آن (به هر کس بنا به کارش) به شکل سوسیالیستی آن یعنی هر کس بنا بر نیازش. و این بی تردید در گرو محو بازار و شکل رازواره دست ‌مزد است. اما این واقعیت که این‌ کار مستلزم الغای خانواده بورژوایی است که مصرف خصوصی شده را در بر دارد، و در نتیجه مستلزم تغییرات انقلابی نه فقط در روابط اقتصادی و سیاسی که در تمام روابط جنسی و احساسی است، احتمالاً هنوز باید توضیح داده شود. دوام اشکال خانواده بورژوایی و کار خانگی در شوروی بر وجود شکاف عظیم میان ملی کردن ساده وسائل تولید و سوسیالیسم دلالت می‌کند. اقتصاد با برنامه فقط وقتی زمینه را برای برابری زنان در حوزه‌های تولیدی و سیاسی میسر می‌سازد که هم
‌زمان زمینه برای محو کامل کار خانگی تدارک دیده شود. همان ‌طور که تجربه اولین دولت کارگری در سال‌های بعد از اکتبر نشان داد، تا آن ‌جایی که دولت پرولتری بندهای وابستگی مادی در روابط جنسی و احساسی را از بین می‌برد، الغای خانواده بورژوایی به عنوان یک نهاد را نیز آغاز می‌کند. اما این وقتی به دست می‌آید که زمینه مادی لازم برای از بین بردن تقسیم کار اجتماعی از جمله تقسیم جنسی ایجاد شود. هماهنگی تولید و مصرف و مساوات واقعی در توزیع هنگامی تحقق خواهد یافت که ستم ‌کشیدگی ویژه زنان و بردگی خانگی آنان به زباله‌ دان تاریخ سپرده شود. این است آن دلیل بنیادی که چرا رهایی زنان خواست استراتژیک طبقه کارگر و پیش‌ فرض ضروری برای ساختمان سوسیالیسم است.

نتیجه گیری
اولین انگیزه ما در نوشتن این نقد از تحلیل سکومب صرفاً عدم کفایت و یا اشتباهات تئوریک او نبود، بلکه بیش‌تر به خاطر مفهوم خود‌ به ‌خودی سیاست طبقه کارگر در رابطه با مبارزه برای رهایی زنان بود که مشخصه کل برخورد او است. سکومب بر این اعتقاد است که "ماهیت ناموزون و مرکب انقلاب سوسیالیستی به زنان خانه‌دار این امکان را می‌دهد که بر اساس منافع خود و منافع کل زنان و پرولتاریا وارد صحنه تاریخ شوند. بسیج زنان خانه‌دار و طرح خواست‌های مربوط به اجتماعی کردن کارهای خانگی، خواست‌های ضد دولتی، خواست ایجاد کمیته‌های نظارت بر قیمت‌ها و غیره، چنین اقداماتی سهم عظیمی در پیش‌ برد مبارزه طبقاتی ادا خواهند کرد، به ویژه اگر به طور هم‌ زمان با اقدامات پرولتاریا ترکیب شوند". و بعد ادامه می‌دهد: "عمدتا از میان این جمعیت (زنان مزدبگیر) بیش‌تر از میان زنانی که هنوز فقط خانه‌دار هستند و تعدادشان رو به نقصان است، رهبری زنان در سال‌های آینده برخواهد خواست. زنان کارگر و محصل که برای مساوات کامل با مردان در اتحادیه‌ها و مدارس مبارزه می‌کنند، پیش‌ گامان مبارزه برای از بین بردن تقسیم جنسی در طبقه خواهند بود. به علاوه، عمدتاً همین زنان آگاهی رادیکال رهایی زنان را به درون توده زنانی که هنوز فقط خانه‌دار باقی مانده‌اند، خواهند برد".(18)

البته، مبارزه علیه نابرابری درون اتحادیه‌ها و مدارس، مبارزه علیه تورم، انتقال آگاهی رادیکال میان زنان، وحدت ابتکارات پرولتری و تاثیر متقابل این جنبه‌های مختلف از مبارزه طبقاتی غیرقابل انکار است.
اما، فاصله بسیاری بین موارد مختلف مبارزات زنان، چه عملی و چه احتمالی، و یک استراتژی کامل انقلابی وجود دارد؛ بین اعتقاد به ضرورت انقلاب و تدوین عملی برنامه آن. انتقاد اولیه سکومب از چپ انقلابی به خاطر "عدم تدوین تاریخی چشم ‌انداز استراتژیکی که مستقیماً به روابط اجتماعی خانواده بورژوایی برخورد کند".(19) به طور قابل توجهی با عدم موفقیت خود او در تدوین چنین چشم ‌اندازی استراتژیک تضعیف می‌شود.
چنین استراتژی انقلابی به طور خود به خودی از شرایط بی واسطه اقتصادی زندگی طبقه کارگر تحت نظام سرمایه‌داری نشات نمی‌گیرد. منافع پراکنده بخش‌های مختلف طبقه کارگر فقط از طریق سیاست انقلابی و دخالت پیش ‌گام انقلابی می‌تواند متمرکز شود و به سطح منافع کل طبقه ارتقاء یابد.
برای مثال، وقتی زنان کارگر اعتصاب می‌کنند، فوراً بین نیاز به شرکت در فعالیت‌های اعتصابی و نیاز به ادامه مسئولیت خانگی برخورد ایجاد خواهد شد. این برخورد، از یک طرف به خاطر عدم وجود امکانات اجتماعی مثل مهد کودک و غیره و از طرف دیگر، به خاطر عدم حمایت اتحادیه‌ها در اکثر موارد - اگر نگوئیم خرابکاری فعال آنان (20) - شدت می‌یابد. کارفرمایان به خاطر منزوی بودن زنان کارگر، از طریق هم ‌دستی با نهادهای دولتی اغلب قادرند بیمه اجتماعی زنان را به خاطر اعتصاب پرداخت نکنند. انقلابیون می‌توانند از طریق تبلیغ در اتحادیه‌ها و سایر سازمان‌های کارگری در طرف ‌داری از این مبارزات مداخله کنند، تبلیغات در نشریات و جلسات؛ کمک به کمیته اعتصاب برای سازمان ‌دهی مسئولیت‌های عادی زنان در خانه، فشار مشترک بر روی شهرداری‌های محلی برای ایجاد تسهیلات؛ نشان دادن رابطه بین کارفرمایان و دولت؛ مطرح کردن دیگر خواست‌های مربوطه که مهم‌اند اما در خود مبارزه مطرح نشده‌اند؛ و از همه مهم‌تر توضیح دائمی ارتباط بین تمام جوانب این مساله خاص و مبارزه کلی برای سوسیالیسم. اعتصاب برای دست
‌مزد به راحتی می‌تواند به حرکتی سیاسی که بعضی از نکات بالا را مطرح کند، تبدیل شود. اما، البته مداخله در اعتصابات خاص به خودی خود کافی نیست؛ حرکت گسترده‌تر منجمله در سطح ملی ضروری است.
اما لازم به توضیح است که پیش‌ گامی که ما از آن صحبت می‌کنیم، صرفاً جمع جبری سازمان‌های انقلابی موجود و یا در واقع یک نیروی به نقد شکل گرفته نیست. چنین پیش ‌گامی فقط تحت شرایطی می‌تواند به وجود آید که طبقه کارگر و به خصوص در درون گروه‌های تحت ستم برای به چالش طلبيدن ساختار استثمار و ستم‌ کشیدگی متشکل شوند. با در نظر گرفتن آن‌ چه در بالا در رابطه با استقلال نسبی ستم ‌کشیدگی زنان و فقدان هر گونه وحدت اجتناب ‌ناپذیر منافع کوتاه مدت گفتیم، واضح است که شکل ‌گیری خودسازمان‌يابی زنان یکی از پیش ‌شرط‌های لازم برای رشد پیش گام است که واقعاً بیان ‌گر منافع تمام گروه‌های تحت ستم باشد. وظیفه این پیش گام ادغام خواست‌هایی در برنامه انتقالی است که بر شکاف درون طبقه کارگر میان خانه و کارخانه پل بزند، به نابرابری زنان در تولید برخورد کند، برای حق زنان برای کار مبارزه کند، برای تساوی زنان در سازمان‌های طبقه کارگر و در جامعه به طور کلی به جنگد، علیه تقسیم جنسی کار بایستد، برای وسائل جلوگیری از حاملگی و سقط جنین مجانی و برای جلوگیری از هر گونه سرکوب جنسی و غیره مبارزه کند (ملاحظات تاکتیکی به معنی تفاوت میان کشور‌های مختلف خواهد بود). این وظیفه‌ای است مشکل ولی نه غیرممکن؛ زیرا دقیقا، در نیازهای طبقه کارگر ریشه دارد، هم مرد و هم زن.

* * *



یادداشت‌ها:
1- والی سکومب

The Housewife and Her Labour Under Capitalism New Left Review 1983
2- همان جا، یادداشت هفت، ص پنج.
3- مارگرت بنستون، اقتصاد سیاسی رهایی زنان در «مانتلي ريويو»، سپتامبر 1972
4- ماریا روزا دالاکوستا
The Power of Women and The Subversion of the community Falling Wall Press, Bristol 1972.
5- برای بنستون، زنان "گروهی از مردم‌اند که مسئول تولید ساده ارزش مصرف در فعالیت‌هایی هستند که مربوط به خانه و خانواده می‌شود". دالاکوستا نیز بر روی این مساله متمرکز می‌شود "خانه‌داری به عنوان تجسم مرکزی نقش زن. ما فرض می‌کنیم تمام زنان خانه‌دار هستند؛ حتی آنان که در خارج از خانه کار می‌کنند به خانه‌دار بودن خود ادامه می‌دهند".
6- منبع شماره چهار.
7- تنها اشاره موجود در این مورد، در پاراگراف مربوط به نتیجه ‌گیری است، جایی که یک بخش از زنان، یعنی زنان کارگر، کاملاً جدا از بحث قبلی خود، بعد از موفقیت در مبارزه برای برابری در میان اتحادیه‌ها، اقدام به "بردن آگاهی رادیکال به جمعیت زنانی می‌کنند که هنوز فقط خانه‌دار باقی مانده‌اند." سکومب، منبع یک ص 24.
8- همان‌جا، ص 18.
9- همان‌جا ص 8.
10- مبارزات صنفی که زنان کارگر در آنان نقش بس پر اهمیت داشته‌اند، در سال‌های اخیر تنها در انگلستان شامل موارد زیر است:
Lucas Burnly, Fakenham, Admiralty Porter,Boac Air Terminal.
Ag Patents, Mclaren Controls, Hawker Siddley, Dorothy Gray.
Kenilworth Compoents, Imperial Typewriers, Typhoo, Personna.
Yauxhall, Standard Telephone- Cables, Hoover Motors –Associated Automation(RED MOLE. 45,49 red Weekly. 7.9,11,12,27 ,32,38,48,59, 60, 63, 65, 71.79
11- سکومب ، منبع یک ص نه و ده.
12- انتخاب این مثال نباید هیچ سوء تفاهمی را ایجاد کند. از یک طرف، "شورش زنان" در کاولی کاری در مقیاس نسبتاً محدود بود که به وسیله اعتصاب ‌شکن‌های آگاه آغاز شد و به وسیله مطبوعات برای تضعیف روحیه کارگران بیش از حد بزرگ شد. از طرف دیگر، تمایل به اتحاد درون خانواده طبقه کارگر که در بالا بحثش را ارائه کردیم به سرعت خود را مطرح کرد و اثبات کرد که نیروی قوی‌تری است. همین باعث شکست سریع "شورش زنان" شد. با این
‌حال، علیرغم نکات فوق، این حوادث یک تضاد واقعی را نشان داد. برای گزارش کامل مباحث 1974، در مورد بحران صنایع اتومبیل بریتانیا و تاریخ خاص مبارزه طبقاتی کاولی، به جزوه انگلیسی كاولي، از گروه مارکسیست‌های انترناسیونالیست، آکسفورد 1874 مراجعه شود.
13- تفسیر دیلی تلگراف، در مورد شورش زنان خانه‌دار کاولی، سعی کرد، این نکته را جا بیندازد که "سندیکالیسم آن‌طور که در این کشور عمل می‌کند، یکی از نیازهای ابتدایی تقریباً همه زنان را شدیداً نادیده می‌گیرد- پول مرتب برای نگه‌داری از خانه". نقل از جزو گروه مارکسیست‌های انترناسیونالیست، به یادداشت 12 مراجعه شود.
14- برای یک مقدمه جالب در مورد تاریخ جنبش اتحادیه‌ای آلمان به رهايي زنان نوشته ورنر تانزن مراجعه شود.
15- اما همان ‌طور که توضیح دادیم، این به هیچ وجه به معنی آن نیست که کار خانگی می‌تواند تحت نظام سرمایه‌ داری اجتماعی شود. در این مورد، تحلیل جین گاردینر از دلائل تداوم حیات کار خانگی بر اساس تعادل بین سهم آن در بازتولید ارزان نیروی کار و نیاز سرمایه‌ داری به کار زنان در مراحل گسترش ناکافی است. از یک طرف، اگر کاهش هزینه بازتولید نیروی کار از طریق کار خانگی واقعاً برای انباشت سرمایه مرکزی بود، توضیح این جریان که بسیاری از چیزهایی که قبلاً تولید خانگی بودند از خانواده خارج شده‌اند، غیر ممکن بود. از طرف دیگر، برای مثال تا آن‌جا که نتایج استخدام کامل زنان مورد توجه است، تداوم تقسیم جنسی کار در سوئد، هشداری است علیه خوش‌بینی بیش از حد.
16- سکومب ، منبع یک ص 17.
17- در این مورد، نقش دولت رفاه اجتماعی در رابطه با خانواده به وسیله الیزابت وینستون مورد تحلیل قرار گرفته است.
18- سکومب، منبع یک ص 4-23.
19- همان‌جا ص 5.
20- در اعتصاب اخیر زنان کارگر برای دست‌مزد مساوی در کارخانه وسائل الکترونیک سالفورد در هس‌وود نزدیک منچستر، اعضاي مرد اتحادیه به شکست اشغال کارخانه از طریق شکستن درهای ورودی کمک کردند. مراجعه شود به Ingrid Falconer, Divide and Rule, United in Struggle, Red Weekly

Saturday, January 26, 2008

در آستانه یکصدمین سالگرد 8 مارس ،پدیده ای به نام جمهوری اسلامی چکونه توجیه میشود؟

تا آزادی رفقای در بند

به سوی سوسیالیسم میرویم ،به سوی آزادی و بر ابری ...و این امری است که رژیم را مستقیما در مقابل خواست آزادیخواهی و برابر ی طلبی مردم قرار داده است.جامعه نه مرعوب عربده های دیکتاتور جیبی شد و نه در دام جنگ ورعشه های صلح طلبی افتاد...آنچه از دل آن بیرون آمد 13 آذر و فضائی چپ تر و سویالیستی تر بود...روزی که نه تنها لیبرالها و تحکیم را کاملا به حاشیه کشاند ؛بلکه آژیر یک اعتراض سراسری به رهبری چپ و جنبش آزادیخواه و برابری طلب را به صدا در آورد .اما این اتفاقات به حدی تاثیر گذار و رادیکال بود که همگان کمربندهای خود را سفت کردند .این تحرکات ،این چرخش جامعه حتی گیج سریهای چپ شهر فرنگی را سرجای خود نشاند.دانشجویان مبارز سوسیالیست ،آزادیخواهان و برابری طلبان و سوسیالیستهای کارگری نه تنها به جمهوری اسلامی نه تنها به اپوزوسیون راست و اپورتونیست، بلکه به رفقائی که روی چرخ و فلک جنگ تاب میخورند نیز هشدار دارد که این مبارزه ...طبقاتی، چپ و کارگری است .نوارتعرضات طبقه کارگر پیوسته وقاطع به پیش میرود.اماکنون چه باید کرد؟ پاسخ به این سوال واضح و مشخص است ...تعرض و تعرض.زندگی برای جمهوری اسلامی کابوسی وحشتناک شده تا جائی که احمدی نژاد با مداحان و روضه خوانان ضیافت مخفی میگیردو حتی دفتر ریاست جمهوری از انتشار متن سخنان وی امتناع میورزد.کار به جائی کشیده که نسخه عزاداری محرم پشت درهای بسته پیچیده میشود .اما باتلاقی که رژیم در ان افتاده عمیق تر ازاین تصمیمات است .این چاه را کارگران ،دانشجویان؛زنان و همه انسانهای آزاده در سراسر دنیا کنده اند ،طناب مذهب به دست قعرنشینان این مخمصه نخواهد رسید چرا که خرافات بسیار آسمانی شده...مذهب به هوا رفته است ،چرا که سکولاریسم و سوسیالیسم از ایران برای دنیا مخابره میشود.این پرچم قوی در دل خاورمیانه دردل جمهوری اختناق و سرکوب اسلام سیاسی بلند شده است.اما موضوع اصلی اینجاست که امروز کارگران ،زنان ...همه و همه باید وارد میدان شوند و باری بر داشتن گامهای عملی اهتمام ورزند .مگر نه اینکه شعار تمامی تعرضات اخیر پیوند جنبش کارگری،دانشجوئی و زنان بوده؟ .امسال در آستانه یکصدمین سال 8 مارس هستیم و دانشجویان در بند رژیم آپارتاید جنسی هستند ...ما از همین امروز پرچم برابری طلبی خود را بلند میکنیم و در تدارک اعتراضی وسیعتر در سراسر دنیا هستیمم.این اعتراض نمیتواند در غیاب رفقای در بند تعطیل و یا تضعیف شود این را وقایع اخیر اثبات میکند که چپ از دل اتفاقات هرچه رادیکال تر و وسیع تر سر بلند میکند و این محصول دره ای عمیق به وسعت انباشت سرمایه اقلیتی مفت خور در برابر اکثریتی زحمت کش است.این شکاف را نمیتوان توجیه کرد نمیتوان با مذهب ،ناسیونالیسم ،جنگ و یا تهدید نظامی تعدیلش کرد.8 مارس امسال عرصه اعتراضی وسیع در سراسر جهان است.وجود پدیده ای مانند جمهوری اسلامی در عصر بشر متمدن به هیچ وجه قابل توضیح نیست.آپارتاید جنسی در ایران محکوم است و مبارزه طبقاتی در این زمینه را باید به نفع تحریم سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی توسط کشورهای دنیا خواستار شد.امری که مردم ایران در مقابل تحریم اقتصادی میگذارند.ما باید از کشورهای دنیا این مطالبه را داشته باشیم که تحریم اقتصادی نمیتواند به نفع مردم ایران جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهد .کافی است به همین زمستان و معضل سرما نگاه کنیم جائی که ترکمنستان به دلیل بدهیهای جمهوری اسلامی گاز را به روی مردم میبندد و مردم بی پناه دسته دسته از بین میروند.کافی است به خیابانها سر بزنید تا لاشه های کارتن خوابها را یکی پس از دیگری ببینید که چگونه از سرما یخ زده اند .همگی این اتفاقات در دنیائی میافتد که احمدی نژاد قول داده بود پس از یک سال دولتداری اوضاع را بهشت مردم کند.ساعت شنی برای جمهوری اسلامی اسلامی و نظم موجود جهانی چرخیده است .فشار افتصادی تنها مردم زحمت کش را تحت فشار قرار میدهد و ما از دنیا میخواهیم که جمهوری اسلامی را تحریم سیاسی و دیپلماتیک کند ،نهادها و سفارتخانه ها را ببندد.دنیا این تجربه را در قبال رژیم آپارتاید جنسی آفریقای جنوبی تجربه کرده و اینک وقت آن است که این تعرض به نفع جنسیت در مقابل جمهوری اسلامی قرار بگیرد .در این میان وظیفه چپ و سوسیالیست سازمانده و قدرتمند کنونی این است که تعرض را تا سر حد ممکن به نفع طبقه کارگر به میدان آورد . اگر جنگ ،ناسیونالیسم و مذهب میتواند آدم جمع کند و به میدان بیاورد ،آزادی و برابری هم میتواند مردم را به عرصه مبارزه بکشاند تا خواستهای خود را مطالبه کند.از این رو خود را برای تعرضی وسع تر آماده میکنیم... باشد که سعید،عابد،کیوان،علی،آرش،مهدی،بهروز،نسیم ،انوشه وسایر رفقای عزیزمان در بند باشند.وظیفه همگی ماست که برای تحقق خواستهای انسانی این رفقا درپیوند با جنبشهای اصیل و مردمی به میدان بیائیم ...مگر همین دانشجویان نبودند که صندوق حمایت از کارگران زندانی را در دانشگاهها بر پا کردند ؟مگر همین دوستان در صف اول تعرض در روز جهانی کارگر بازو در بازوی هم فریاد نمیزدند؟مگر همه این رفقا فعالین جنبش برابری طلبی زنان در ایران نیستند ؟از این رو همگی این جنبش همانطور که هست باید وسیعا تعرض کند وخود را به رژیم تحمیل کند.همانطور که دانشجویان در بیانیه های خود بارها اعلام کرده اند دانشجو طبقه نیست بلکه بخشی از توده ای وسیع تر به پهنای انسانهای آزاده و زحمت کشی است که اسیر غول دست ساخته خود (سرمایه )هستند. به همین اعتبار مبارزه برای آزادی دانشجویان درکنار خواست مطالبات توده ای پیش میرود.آزادی دانشجویان،زنان و کارگران، خواست وامر بی قید وشرط مردم است.ازاین رو تا آزادی دانشجویان باید به سازماندهی ،اعتراض و پیروزی فکر کرد امری که خواست تک تک دانشجویان در بند است.زنده باد مبارزه متحدانه برای آزادی ستاره های در بند.

پی نوشت:از وبلاگ حمایت وبلاگ نویسان از دانشجویان در بند بازدید کنید

http://10bahman.blogfa.com/

 
[Valid RSS]