(سعيد ولدبيگي-سونيا انهاميو اكسپوزيتو)
سونيا استاد دپارتمان تاريخ در دانشكده تاريخ و فلسفه ي هاوانا است
آرام آرام مردن را آغاز می کنی
اگر به نواهای زندگی گوش فرا ندهی
اگر بردهی عادت خود شوی
اگر همیشه از یک راه مکرر بروی
آرام آرام مردن را آغاز کردهای اگر روزمرگی را تغییرندهي
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
اگر برای مطمئن، در نامطمئن خطر نکنی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز خطر کن
امروز کاری بکن
" نگذار به آرامی بمیری.... "پابلو نرودا
در ادامه مطلب قبلي
.
.
تلاش ليبراليسم در اندازه ها و ابعاد گوناگون براي تخريب و تضعيف سوسياليسم دير زماني است وجود دارد.در يكي از اين تلاشها يكي از مفاخر عالم ليبراليسم در كناردستگاه فخيمه بي بي سي و ساير رسانه ها از كناره گيري فيدل كاسترو ذوق زده شده و اظهار فضل نموده اند.تمامي مدياهاي ضد كمونيست دنيا شبانه روز تلاش دارند كه از فيدل كاسترو چهره اي ديكتاتور و جنايتكار بسازند.ابدي جلوه دادن حاكميت سرمايه كاري است كاملا هدفدار،ضد انساني كه ضرورت تاكيد بر آن در ايران امروز از جانب پرچمداران ليبراليسم بسيار احساس ميشود .فرقي نميكند كه اين جاودانه سازي سرمايه داري به دلايل اقتصادي انجام گيرد ،يا بر مبناي صورت بنديهاي عقيدتي وساده لوحانه و معصومانه عملي شود،يا با ظرافت انتقادي .اين ضرورت در بعد جهاني نيز به دلايلي احساس ميشود اول اينكه امروز ديگر شرق هم سرمايه داري مدل بازار آزاد را تجربه ميكند و ديگري اينكه سرمايه داري مرزهاي بيشتري را در نورديده است تا جائي كه امروز ديگر به ندرت جامعه اي با نشانه هاي فئودالي و نيمه فئودالي ميبينيم.با اين وضعيت سرمايه داري عريان در مقابل نقد سوسياليستي طبقه كارگر قرار ميگيرد.حال كه مبارزه طبقاتي به مراحل سرنوشت ساز خود ميرسد ؛حال كه ديگر سرزميني با نمادهاي فئوداليته باقي نمانده است ؛سرمايه داري چه ميكند؟چه تعريفي از آزادي و دمئكراسي را ميخواهد نشر وترويج كند.با پيشروي سرمايه امروز ديگر ملتهاي شرقي نميتوانند پذيراي مدلهائي از مدنيت سرمايه داري باشند؛زيرا سير قهقرائي اين مدنيت آغاز شده است .گفته قبلي را ميتوان با ظهور پست مدرنيسم،مالتي كالچراليسم،نسبيت فرهنگي و ...به راحتي مشاهده كرد.فرار از اين مهلكه براي گردنكشان سرمايه نياز به شارلاتان بازي و قمار بر سر زندگي ميليونها انسان دارد.بخش وسيعي از اين اين امر با قرا دادن واسطه و بيراهه در راه معرفت و شناخت ريشه مشكلات انجام ميگيرد.كانال زدن به عمق پديده ها براي كارگران حياتي است.كارگران بايد بدانند كه ريشه مشكلاتشان كجاست.در دسترس بودن امكانات براي شناسائي سرچشمه مشكلات بخش عظيمي از تعريف آزادي براي اكثريت را در بر ميگيرد.زماني كه هسته پديده ها و موقعيتها بدون واسطه و مستقيم در دسترس توده مردم باشد آنگاه است كه چهره زشت و غير انساني اين نظم رو به زوال بيش از پيش نمايان ميگردد.رسيدن به هسته پديده ها و موضوعات امكان پذير نيست مگر با دست بردن به ريشه ها .ماجراي كناره گيري فيدل كاسترو نيز ابزاري شد تا بوش اميدوار باشد هنوز نقطه اي براي تصرف مانده است. كاظم نيكخواه در مطلبي اشاره ميكند كه زماني يك تار ريش فيدل 30 هزار دلار ارزش داشت و اين به خاطر جايزه اي بود كه براي سر او تعيين كرده بودند.اما مگر فيدل كاسترو به تنهائي كيست؟ فيدل به عنوان يك شخص فقط ميتواند ژنرال مريدان خود باشد.اما در اين ميان جنبش چپ مردم آمريكاي جنوبي نه به عنوان فرقه ای ايدئولوژيک متشکل از مصلحين اجتماعی بلکه به عنوان جنبشی برآمده و معطوف به يکی از طبقات حاضر در جدال، يعنی طبقه کارگردر حال پيشروي وتوازن قواست. تئوری اين جنبش سوسياليسم انقلابی يا" مارکسيسم "تئوری نقد مناسبات سرمايه داری از منظر طبقه کارگر می باشد و هدف آن پيروزی طبقه کارگر در منازعه طبقاتی و تسخير قدرت سياسی توسط اين طبقه و در نهايت انحلال طبقات و از ميان رفتن دولت است كه چه با فيدل كاسترو و چه بدون او پيش ميرود. اعتبار و استحكام سوسياليسم در موقعيتهاي مختلف بر روي مجموعه اي از پديده ها تاثير ميگذارد.اما بايد دانست كه نقش اصلي در آفرينش پديده ها به عهده جامعه است ؛يا به قولي آفرينشگر راستين پديده ها، جمع است نه فرد.نقش افراد و رهبران سياسي در اين ميان تنها در شكل دهي ،قوام بخشيدن به تحركات و تصميم گيري درست با توجه به شرايط خاص است .همانند تصميمي كه لنين در تائيد شعار همه قدرت در دست شورا ها قبل از پيروزي و عدم تائيد شعار تقسيم تمامي اراضي بعد از پيروزي گرفت.كارگران در كوران مبارزه سرمست از پيروزي ها و مشتاق براي تحقق خواسته ها ،گاها تصميماتي احساسي و غير اصولي ميگيرندكه در نهايت به ضرر منافع خودشان و در كل جنبش ميشود.رهبري اصولي،توده اي و وفادار ميتواند يك چهره را جاودانه كند.از اين رو براي مردم كوبا و بخش عظيمي از مردم ،فيدل نميميرد همانطور كه چه گه وارا نميميرد.چنين مرگي وجود ندارد همانطور كه شبح لنين همچنان بر فراز ايران زنده است.اما عملكرد فيدل كاسترو ، ربطي به سوسياليسم دارد يا خير؟ اين سوالي است كه جوابش واضح و روشن است . جنبش سلبي انقلاب سوسياليستي در كوبا نتيجه گرفته اما بخش اثباتي آن عليرغم تلاشهاي فراوان ناقص مانده است.آنچه در كوبا موجود است يك استراتژي چپ ناسيوناليستي ضد آمريكائي است،كه به كمونيسم و سوياليسم ربطي ندارد.امري كه در آمريكاي لاتين عليرغم گرايش چپ حكومتها دست بالا دارد،خصلت ضدآمريكائي آنهاست .هسته مبارزه در اين كشورها بيش از اينكه به تثبيت و پيشروي يك قطب سوسياليستي بيانديشد ،به لجاجت با آمريكا و هم پيمان شدن با كشورهاي ضد امريكائي مشغول است. در آغوش كشيدن جمهوري اسلامي نمونه بارز اين خط است كه بخش اعظمي از محبوبيت چهره هائي همچون چاوز و كاسترو را زير سوال برد.آنچه در بيخ گوش آمريكا يك دو جين دولت چپ و ضد امريكائي به وجود آورده جنبش عظيم توده هاي كاراست كه در مسير مبارزه خود بايد با تعاريف دست و پا گيري همچون ناسيوناليسم كنار بيايد.رگه هائي از سوسياليسم در آمريكاي جنوبي ديده ميشود اما اين كافي نيست.اساس سوسياليسم در تعرف كوبائي آن چيزي غير از انسان است،چيزي شبيه مرگ بر آمريكا محور سياستهاي كوبا با نام سوسياليسم شده است.
در اين وانفسا جناب سعيد قاسمي نژاد از قبيله ليبرالهاي با اخلاق! اعتقاد دارد كه كوبا فاحشه خانه ثروتمندان است...
جناب ليبرال اميدوار ما در ادامه مطلب با اخلاقشان ميفرمايند:كاسترو كوبا را به فاحشه خانه ثروتمندان تبديل كرده است. اين هم از اصول اخلاق مداران ليبرال است كه به راحتي منزلت و حرمت انسانها را ميشكنند.برادر قاسمي نژاد ،اي كاش كمي درگفتارت انسان را محور قرار ميدادي تا بتوان به رقيبي قدر در ديالكتيك رشد و تكامل آزادي اميدوار بود...دوست عزيز زن در مكتب شما چه تعريفي دارد؟" فاحشه؟" "خدمتكار؟""برده؟" يا ملتي زنجيري كه بتوان به راحتي همه آنها را روي هم با تعاريفي به سبك ليبرالي تحقير كرد؟
كافي است به جنبش زنان دركوبا نگاهي بياندازيم.اصلا قصد توهين ندارم اما زهربازي نقد ستان جائي براي تعارف نميگذارد. توهين به نيمي از ملت مبارز و مقاوم كوبا در اين چند ساله كه علاوه بر ستم ناشي از تحريمهاي اقتصادي ومرد سالارانه مسلط بر دنياي نا برابر، در مقابل انگها و آزارهاي جنسي نيز ايستادگي كرده اند، قابل تحمل و توجيه نيست."سونيا انهاميو اكسپوزيتو" استاد دپارتمان تاريخ در دانشكده تاريخ و فلسفه ي هاوانا است كه به دعوت رامون اين بخش را توضيح ميدهد.من از ايشان در مورد زنان در كوبا و تعاريفي همچون فحشا و ريشه هاي آن سوال كردم كه ايشان در پاسخ ميگويند:"فدراسيون زنان كوبا"در 23اوت1960 تاسيس شده و با آموزشهاي وسيعي در زمينه هاي اقتصادي،اجتماعي و فرهنگي، بخش زنان در كوبا را نمايندگي ميكند.دوران ويژه (1)ما را در شرايط سختي قرار داد ...چگونه در برابر يك بحران ناگهاني و عميق اقتصادي و تشديد خصومت امپرياليسم آمريكا مقاومت كنيم؟اما با كمي گذشت زمان و با رونق گرفتن توريسم و گسترش اقتصاد تجارتي در كنار اقتصاد با برنامه، بازاري براي تن فروشي و مواد مخدر ايجاد شده است.و ما به عنوان فدراسيون زنان كوبا در هر دو زمينه دست به اقداماتي زده ايم. در حالي كه در كوبا هيچ زني به علت نداشتن حداقلي براي زيست دست به اين كار نميزند،ما زناني را كه به مبادله ي سكس با پول و هداياي گران قيمت مشغولند،تشويق به يادگيري مهارتهائي ميكنيم كه درآمد بالاتري را به همراه آورند،مثل:برنامه نويسي كامپيوتر،زبانهاي خارجي و كارهاي هنري و دستي.اگر زني كه به تجارت سكس مشغول است،به نداي ما جواب مثبت ندهد،ما به او سه بار اخطار ميدهيم وبعد از اخطار سوم از وي ميخواهيم كه به محل اصلي سكونتش برگردد.در اكثر موارد اين زنان از خارج هاوانا و يا كوبا و به دنبال توريستها به اينجا ميآيند.در حال حاضر تعداد اين مشكلات به حدي كم است كه حتي قانوني براي آن در نظر گرفته نشده است.
فدراسيون زنان كوبا <<<<<
مسائلي كه در سالهاي بعد از 1980 به آن پرداختيم،شامل: خشونت عليه زنان،مادران بي همسر ،نوجوانان مادر و زنان مسن است.فدراسيون تشكلي داوطلبانه از زنان و براي زنان است.هر زن كوبائي ،14 سال يا بيشتر ميتواند عضو فدراسيون شود.حق عضويت ،كه ماهانه 25 سنتينو(يك چهارم پزو)است،منبع مالي فدراسيون را تشكيل ميدهد.علاوه بر حق عضويت،اعضاي فدراسيون بايد در امور آن نيز فعال باشند.طبق اخرين آمار ،حدود 82 درصد از زنان واجد شرايط،عضو فدراسيون هستند.فدراسيون سعي در جلب همه زنان ميكند. در روز جهاني زن ما در محله مان جشن ميگيريم.زنان همراه با موسيقي ،غذا،شراب و شيريني به جشن و پايكوبي ميپردازند(2).امسال ما در يكصدمين سالگرد 8 مارس مراسن با شكوهي را در نظر گرفته ايم.علاوه بر اين هر ساله در سالگرد تاسيس فدراسيئن نيز مراسم مشابهي برگزار ميكنيم.