با سپاس فراوان از رفیق عزیزم رامون رایپول در دانشگاه هاوانا که من را در این نوشته کمک میکند.وی دانشجوی دانشگاه هاوانا و دبیر اتحادیه دانشجویان کوبا است.
****
در هنگامه ای که فضای اعتراضی ایران تحت تاثیر پیشروی سوسیالیسم سرخ و سرخ تر میشود .زرد پوشان لیبرال، قافیه باخته، خود را سکاندار کشتی بی سرنشینی میبینند که هر از گاهی برای نجات خود باید دست به دامان سوسیالیسم وانترناسیونال کارگری شود.اگر یادمان باشد چندی قبل از روز دانشجو زمانی که همه دانشجویان چپ آزاد بودند، طیف لبیرال و دفتر تحکیم وحدت با تمام قوا به دانشجویان سوسیالیست دانشگاه تاختند و بحثی کاملا امنیتی و از پیش برنامه ریزی شده با موضوعیت پلاکاردهای سرخ و لزوم رعایت اخلاق سیاسی مطرح کردند و خواهان مرزبندی در برگزاری مراسم شدند.در این بین تعریف سفارش شده اخلاق سیاسی از جانب نوابغی همچون عربشاهی و اسماعیلی بسیار جالب و یکی از اسناد طلانی در کارنامه مدعیان دموکراسی و آزادی در ایران است.در سرزمین دموکراسی ،سیاست طبقه حاکم، اخلاق تعریف میکند و عدول از آن گرفتاریهای زیادی در پی دارد.اما شاید برای خواننده عزیز این سوال پیش بیاید که این بحث قدیمی چه لزوی دارد که امروز مطرح شود؟ ... لجن پراکنی های برخی از لیبرالهای محترم در باب سوسیالیسم ،لنین،چه گوارا و وضعیت کارگران در کوبا و کشورهای دیگر که داعیه سوسیالیسم داشته و دارند برآنم کرد تا مطالبی را به این عزیزان گوشزد کنم.هرچند میدانیم که این اخلاقیستهای لیبرال خود را به خوا ب زده و همانند برادر سعید قاسمی نژاد قصد بیدار شدن ندارند.اگر فرصت کردید و سری به وبسایت خبرنامه امیرکبیر (تنها سنگر دفتر تحکیم و دست راست بی بی سی وصدای آمریکا و ...) زدید با مطلبی با عنوان( کاسترو؛ از سوسیالیسم تا پادشاهی، سعید قاسمی نژاد ) برخورد خواهید کرد،مطلبی بسیارانسانی، سیاسی،منصفانه و پر از اخلاق سیاسی!. از آنجائی که سعید قاسمی جوجه دم پر این قضیه است فقط به چند تذکر اساسی به ایشان اکتفا میکنم و سراغ سرور و سالار ایشان نهاد مقام معظم بی بی سی میروم تا نگاهی هم به تقلای این خبرگزاری در جهت تخریب سوسیالیسم با نام (فيدل کاسترو و سوسياليسم کوبايی) داشته باشیم . در این بحث یکی از رفقای دانشجویم در کوبا با نام "رامون ریپول" دبیر اتحادیه دانشجویان کوبا نیز با اطلاعات دقیقی در این زمینه کمک میکند.قدر مسلم باید بحثی مفصل در پیش باشد از این رو این نوشته را در چند بخش و به تفکیک مینویسم.
اخلاق سیاسی لیبرال!<<<<
شاید این سخن را زیاد شنیده باشید اما لزوم تکرار آن احساس میشود که : آموزگاران اخلاق افرادی ریاکارند که ریا را به معصومیت تبدیل کرده اند و به دنبال به دست آوردن اعتبار نزد دیگران هستند. این همان عقل عملی کانت است که سعی می کنند اعمال خود را توجیه کنند و آنچه می کنند اثبات کنند( نیچه)..اما کمی ریز تر ،تعریف این اخلاق در بعد سیاسی ،اسم رمز شناسائی برخورد و سرکوب فعالین چپ در دانشگاه شد.اخلاق سیاسی مدلی از تحرک را به میان میاورد که مطلوب خاطب و به ضرر مخاطب باشد.امری که به راحتی نیروهای سرکوبگر را یاری داد تا وقفه ای را در کار جمبش چپ دانشجوئی ایجاد کند.به عبارتی رعایت اخلاق سیاسی از دید لیبرال های دانشگاه، یعنی گذراندن نیروهای سیاسی دانشگاه از صافی رادیکالیسم ودو قطبی جامعه، در جهت شناسائی وسرکوب نیروهای مادی طبقه کارگر که به شکلی تعرضی ،متحد و سراسری با ظریفترین شکل در دانشگاه نمود پیدا کرده اند.نباید به راحتی از کنار چنین اقداماتی گذشت. این تلاش سابقه دارد، چه به شکل جنگ سردی و چه با بستن قراردادهای کثیف بین المللی؛چه با تروروسرکوب، چه با تبلیغات ضد کمونیستی ... این شیوه برخورد،تاریخ دارد و منشا طبقاتی دارد.سرمایه داری چندین دهه تلاش کرده است که پایگاههای سوسیالیستی و مردمی را شناسائی،متفرق و نابود کند،.این تلاش علی رغم فروپاشی دیوار برلین ،از بین رفتن پایگاه سوسیالیستی شوروی و کشاندن چین به مافیای سرمایه داری همچنان ادامه دارد. این تلاش ادامه دارد زیرا ضروروت تداوم و بقای خود را از مبارزات کارگران و نیروی زحمت کش میگیرد.
اخلاق به مثابه کالای سرمایه داری<<<<
یک مبارزه بی وقفه، بین کارگر و کارفرما بین دارا و ندار و بین طبقات اجتماع در حال توازن قوا و پیشروی است که دولتها سعی دارند آنرا بی اهمیت و غیر واقعی جلوه دهند.این امر نیاز به بحران ،برهم زدن آسایش و رفاه مردم دارد. نیاز به تفتیش عقاید ،محدود کردن آزادی و بنیاد گرائی دارد.اما تشویش افکار عموم وتبلیغات مسموم غرض دار برای کمرنگ کردن این مبارزه نیاز به کالائی دارد که به مردم فروخته شود.اینجاست که مفاهیمی همچون دموکراسی،پارلمان ،مذهب،اخلاق و... به بازار میآیند.همگی این مفاهیم از سوی دولت یا به قول لنین وراج خانه هائی به نام مجلس به مردم فروخته میشوند.هیچ یک از این مفاهیم محصول اندیشه و خواست طبقه کارگر در جهت تامین رفاه و آسایش اکثریت نیست، بلکه نتیجه تدبیر انگلهای سرمایه دار برای استیلای نا برابری در همه زمینه هاست. این بحث نمیخواهد مذهب،اخلاق و ... را در مقابل انسانیت،آزادی و ... قرار دهد بلکه اشاره به ضرورت و فلسفه وجودی این پدیده ها دارد.همگی اینها دلایلی روشن برای وجود آزادی خواهی،برابری طلبی وسایر خواستهای زنده و متحرک انسانی همچون سکولاریسم است که مدام از جانب سرمایه داری کتمان میشوند.گردن نهادن به چنین خواستهائی گریز ناپذیر وحتمی است ،کافی است این مطالبات انسانی را در مقابل ارتش ،دولت،فدرالیسم،پارلمان،مذهب و ... قرار دهیم ،خواهیم دید که نیروی انسانی بسیار قوای پتانسیل این پیروزی را تامین میکنند ؛ اما چه زمانی؟.این خواستها زمانی متحقق میشوند که اولا دولت دیگر قادر به اداره امورجامعه نباشد دوما اکثریت توده ها دیگر نظم کنونی را تحمل نکنند و بالاخره موقعیت تاریخی این تقابل تضادها ایجاد شده باشد.الان که نظم موجود چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی قادر به اداره امور و یا بهتر بگوئیم دیگر قادر به حفظ بردگی به شیوه مدرن نیست و از سوی دیگر ،مردم نیز این ستم آشکار طبقاتی را تحمل نمیکنند ،تمامیت سرمایه داری و لیبرالیسم وابسته اش به فکر آن هستند که در موقعیت بحرانی موجود، با وارونه نشان دان واقعیات و تحمیق توده ها سرنگونی خود را به تاخیر بیانندازند.
داستان برادر قاسمی نژاد<<<<
اما برسیم به موضوع اشاره شده در بالا و برادر سعید قاسمی که البته به یاد دارم سابقا توسط مهدی گرایلو در مطلبی با عنوان(اکتبر:تجربه ی تغییر جهان) تفهیم شده اند،اما از آنجائی که اشاره کردم ایشان در خواب خود خواسته ای تشریف دارند مجددا به ایشان یاد آوری میکنم که سوسیالیسم نظامی است که تا کنون در هیچ جای جهان مستقر نشده است؛ با گلوله و یا با جا زدن سرمایه داری به جای آن ساقطش کرده اند.سوسیالیسم نظامی است مبتنی براصول زیر بنائی روابط تولید که مشخصا قابل شناسائی و تمیز دادن از سوی هر انسان با شعوری است.اما ایشان اصرار دارد شعور ناقص خود را هر از چند گاهی به رخ بکشد تا همانطور که گفتم با به آتش کشیدن سوسیالیسم خود را وارد معرکه کرده ،از قافله عقب نماند.ایشان در اوج رعایت اخلاق سیاسی و کلاس مخصوص لیرالهای حجاریانی میفرمایند: پیدایش حکومت کاسترو ناشی از اشتباه جهان آزاد است.نیم قرن است که مردم کوبا در رنجند. کاسترو کوبا را به فاحشه خانه ثروتمندان تبدیل کرده است ، مخالفین را سرکوب می کند، حقوق اولیه مردم را نقض می کند، مردم کوبا حتی آزادی مسافرت نیز ندارند، روزنامه مخالفی در کوبا منتشر نمی شود ، حزب مخالفی در کوبا وجود ندارد، امیدی به زندگی بهتر در کوبا نیست.ارمغان سوسیالیسم برای کوبا فقر ، بدبختی و دیکتاتوری بوده است.
فصد ندارم کلمه به کلمه این نوشته را نقد کنم چون از ادبیات و لحن گفتار این نوشته ،کینه و تعفن نویسنده که ناشی از جهت گیری مادی در تولید چنین اندیشه ایست کاملا واضح و آشکار است.به نظر ایشان پیذایش کوبا محصول یک دنیای آزاد است.واقعا نمیدانم چند نفر در حال حاضر اعتقاد دارند که دنیا آزاد است؟ واقعا چند نفر این همه جنایت ،این همه فقر و تبعیض و توحش موجود در این دنیای آزاد را نمیبینند؟ وقتی با رامون در مورد این لیبرال علامه دهر حرف میزدم باور نمیکرد که چنین شخصی وجود داشته باشد ،تا اینکه مجبور شدم عکس این اعلیحضرت را برایش ارسال کنم.واقعا وجود چنین پدیده هائی شگفت انگیز است.اما جمله بعدی امیدوار کننده است جائی که اشاره میکند مردم کوبا نیم قرن است که در رنجند...بله مردم کوبا از همان زمانی تحت فشار بودند که توسط آمریکا در اکتبر 1962 و در زمان خروشچف در بحران موشکی قرار گرفت و دنیا با خطر تصادم دو ابر قدرت جهانی و جنگ هسته ای روبرو شد .از همان زمانی تحت فشار بودند که کشتیهای کوبا به دلیل عدم اجازه بارگیری در سواحل آمریکا نمیتوانستند غدا و امکانات مردم را تامین کنندو از همان زمانی که آمریکا ،تحریمهای اقتصادی،بهداشتی و اجتماعی را علیه مردم کوبا به اجرا گذاشت.مگر نه اینکه انقلاب نماد یک حرکت و خواست جمعی است؟ شما که مدعی دنیای آزاد هستید پاسخ دهید چگونه میشود از روز اول یک انقلاب؛ آنهم انقلاب کوبا با آن همه دلاوری وایستادگی..،.با آن مخالف بود و خواست یک ملت را تحریم کرد؟انقلاب کوبا از فلب مردم بیرون آمد از مبارزانی همچون "سسپدس"،"آگرامونته"،"ماکسیمو گومز"،"ماسئو" و...این لیبرال چیزفهم از درگیری با پادگان و کشته شدن نیمی از رفقای فیذل میگوید بدون آنکه هرگز نامی از"خوزه آنتونیو اچه وریا" شنیده باشد،بدون آنکه بداند "فرانک پایس" که بود؟...این لیبرال با شعور نمیداند که قصب شهری با 170.000 جمعیت در جنوب شرقی کوبا با نام گوانتانامو و ایجاد مخوف ترین زندانهاو پایگاه های نظامی در آن و دائمی کردن استقرار در این شهر از نوادر و شگفتیهای استیلای لیبرالیسم در عصر دنیای آزاد است.جالب بود وقتی در1981 سرتاسر کوبا مورد حمله "جنگ میکروبی" یا اصطلاحا تب استخوان شکن قرار گرفت ،اما حتی یک نمونه این بیماری در گوانتانامو گزارش نشد.
این گزارش ادامه دارد
...