Tuesday, April 1, 2008

داستان حسنی قوزی و پیغمبر ما


زبونتو گاز بگير، اينكه تو سراغ شو ميگيري حسني قوزي نيس، پيغمبر ماس . سال پيش بود به كشور " زرافشان" اومد و معجزه كرد، يعني همه ما كه گمراه بوديم و از درد كوري رنج ميكشيديم نجاتمون داد و بهمون دلداري دادو وعديه بهشت داد و مارو از اين خجالت بيرون آورد و هميه مردم از جون و دل برايش طلا شوري ميكنن. واسمون وعظ ميكنه و مارو راهنمائي ميكنه . حالا واسه اين نيومدم كه چشممو معالجه بكنم و از آب زندگي اينجا احتياط ميكنم . چون با خودم باندازه كافي آب از كشور زرافشون آوردم، فقط اومدم يه جفت چش مصنوعي بگذارم اشاره كرد به خيكچه اي كه به كمرش آويزان بود. «. شست احمدك خبردار شد و فهميد كه حرف درويش راست بوده . ديگر صدايش را در نياورد و از كسان ديگر هم جويا شد و فهميد حسني كچل هم در كشور ماه تابان مشغول چاپيدن و قتل و غارت مردمان آنجاست و حرص طلا و مال دنيا همه اين بدبخت ها را كور و اسير كرده بايد . بحال برادرهايش دلش سوخت و با خودش گفت "بروم اونارو نجاتشون بدم"... استاد دوا فروش كه آمد بهش گفت : رفيق بيشتر از يك ساله كه زير دس شما كار ميكنم و از وختيكه در اين كشور اومدم معني زندگي و آزادي رو فهميدم . بي سواد بودم باسواد شدم، بي هنر بودم چند جور هنر ياد گرفتم . كور و كر بودم چشم و گوشم در اينجا واز شد، لذت تنفس در هواي آزاد و كار با تفريح رو اينجا شناختم . اما قول دادم، يعني پدرم از من خواهشي كرده، ميباس بعهد خودم وفا كنم . اجازه مرخصي ميخوام . استاد گفت:مگه نميدوني كه آب اينجا رو تو كشور زرافشون و ماه تابون آب زندگي ميگند . یعنی این آب علاج كوري و كري اوناس؟ استاد گفت:يه قمقمه از اين آب با خودت ببر همه شونو شفا ميدي . اما كاري كه ميخوايي بكني خطرناكه، چون كورها و كرها دشمن سر زمين هميشه بهارند و بخون مردمش تشنه هسن . اونم واسيه اينكه ما طلا و نقره رو نميپرستيم و آزادو نه زندگي ميكنيم . اما اونا بخيال خودشون اربابي و آقايي نميكنن مگه از دولت " سر كوري و كري مردمونشون" احمدك جواب داد :«من اينا سرم نميشه، ميباس برم و نجاتشون بدم »
احمدك به اولين شهري كه رسيد ديد مردم همه كور . كثيف و ناخوش و فقير كنار رودخانه اي كه از بسكه خاكش را كنده بودند گود شده بود نشسته بودند و با زنجيرهاي طلا به خانه شان كه كلبه هائي بيشتر شبيه لانه جانوران بود بسته شده بودند . با دستهاي پينه بسته و بازوان گل آلود از صبح تا شام زير شلاق كشيكچي هائي كه دائمًا پاسباني ميكردند طلا ميشستند . زمين بايره افتاده بود، پرندگان گريخته بودند، درختها خشكيده بود . تنها تفريح آنها كشيدن وافور و خوردن عرق بود . دلش به حال اين مردم سوخت ني لبكش را در آورد و يك آهنگي كه در كشور هميشه بهار ياد گرفته بود زد . گروه زيادي دورش جمع شدند . برايش كيسه هاي پر از خاك طلا آوردند و بخاك افتادند و سجده كردند.احمدك به آنها گفت :من احتياجي به طلاي شما ندارم، بگذاريد شمارو از زجر كوري نجات بدم، من از كشور هميشه بهار اومدم و آب زندگي با خودم آوردم . در ميان آنها ولوله افتاد، بالاخره دسته اي از آنها حاضر شدند . احمدك هم قمقمه اش را در آورد و آب زندگي بچشمشان ماليد، همه بينا شدند . همينكه چشمشان روشن شد از وضع فلاكت بار زندگي خودشان وحشت كردند و بناي مخالفت را با پولدارها و گردن كلفت هاي خودشان گذاشتند . زنجيرها را پاره كردند، داد و قال بلند شد و نطق هاي حسني را كه با حروف برجسته منتشر شده بود سوزاندند . خبر به پايتخت رسيد . حسني ياد حرف ديبك توي چاه افتاد كه باو گفته بود «! از آب زندگي پرهيز بكن » حسني و شاه دستپاچه شدند وفورًا فرمان دادند" همه كسانيكه بينا شده اند و مخصوصًا آن كافر ملحدي كه از كشور هميشه بهار آمده تا مردم را از راه دنيا و دين گمراه كند بگيرند و شمع آجين بكنند و دور شهر بگردانند تا مايه عبرت ديگران بشود".
در كوچه و بازار جارچي افتاد كه هر حلالزاده اي شير پاك خورده اي احمدك را بگيرد و بدست گزمه بدهد پنج اشرفي گرفتني باشد از قضا كسي كه احمدك را گرفت يك تاجر كر برده فروش از اهل كشور ماه تابان بود . همينكه ديد احمدك جوان قلچماقي است به جواني او رحم آورد و بعد هم طمعش غالب شد، چون ديد ممكن است خيلي بيشتر از پنج اشرفي برايش مشتري پيدا بكند . اين شد كه صدايش را در نياورد و فرداي آن روز احمدك را براي فروش با غلامها و كنيزها و كاكا سياها و دده سياها به بازار برده فروشان برد . اتفاقًا يك تاجر كر ديگر از اهالي ماه تابان كه تنه توشه احمدك را پسنديد به قيمت بيست اشرفي او را خريد و فردايش با قافله روانه كشور ماه تابان شد. سر راه احمدك ميديد كه بارهاي شتر مملو از ب غلي عرق و لوله هاي ترياك و زنجيرهاي طلا بود كه از كشور ماه تابان مي بردند تا اينكه بالاخره وارد كشور ماه تابان شدند . به اولين شهري كه رسيدند احمدك ديد اهالي آنجا هم بدبخت و فقير بودند و شهر سوت و كور بود و همه مردم بدرد كري و لالي گرفتار بودند زجر ميكشيدند و يك دسته كر و كور و احمق پولدار و ارباب دسترنج آنها را ميخوردند . همه جا كشتزار خشخاش بود و از تنوره كارخانه هاي عرق كشي شب و روز دود در ميآمد . در آنجا نه كتاب بود نه روزنامه و نه ساز ونه آزادي . پرنده ها از اين سرزمين گريخته بودند و يك مشت مردم كر و لال د ر هم ميلوليدند و زير شلاق وچكمه جلادان خودشان جان ميكندند . احمدك دلش گرفت، ني لبكش را در آورد و يك آواز غم انگيز زد . ديد همه با تعجب باو نگاه ميكنند، فقط يك شتر لاغر و مردني آمد بسازش گوش داد.
+ پی نوشت
بسياري از وبسايتها و وبلاگهاي سياسي در ايران و خارج از كشور در دفاع از آزادي بيان و در گفتاري جديد گردش آزاد اطلاعات ،اقدام به پخش فيلم فتنه كردند. جنايات اسلام سياسي بر هيچ كسي پوشيده نيست،اما چه ضرورتي باعث ساخت اين فيلم شد ؟آيا اين جنايات در مقابل ديدگان ميليونها انسان اتفاق نميافتد؟ هرچه به اين فيلم بيشتر دقت كردم چيز جديدي پيدا نكردم .همه نقدي كه وايلدرز سعي در بيان آن دارد،تنها بخشي از روبناي جدالي اساسي تر در بستري ديگر است كه منشا حكومتي دارد.تمام تلاش اين فيلم در به تصوير كشيدن توحش و كشمكش بين اديان خاصي خلاصه ميشود و گاها به مظلوم نمائي برخي از مدلهاي كمتر مجال يافته آنها نيز ميپردازد.آنچه مشخص وواضح است اينكه، هر دوسوي اين فيلم،از جبهه اي واحد برسر استثمار و تحميق توده ها تلاش ميكنند.جبهه سرمايه داري حكومتي!.كوبيدن اسلام سياسي همان مقدار امر روز است كه پرده برداشتن از جنايات سرمايه داري به نام دموكراسي و آزادي كه در پارلمانها فرموله ميشود. ساختن فيلمي از سوي دست راستي ترين جناح دولت در هلند نميتواند مظهري از خواست مردم در ابراز وجود وخواستهاي برحقشان باشد.پر مسلم و واضح است كه هر كسي حق داردعقيده و نظر خود را در هر قالبي بيان كند. بدفهمي از چنين بحثي شايد نياز داشته باشد بار ديگر مفهوم آزادي بيان را تشريح كنيم.آزادي بيان همان آزادي ابراز وجود ،همان آزادي عقيده واختيار درآفرينش پديده هاست.محدود كردن آزادي بيان در قالب آزادي گفتار تنها يك پرت انديشي سهل انگارانه است.آزادي بيان يعني ازادي فرياد زدن اعتقاد،آزادي بيان يعني باز گذاشتن دست توده ها بدون مرز ومحدوده.آزادي بيان مشمول هيچ تقدس و تشرفي نيست.آزادي بيان خواست بي قيد و شرط زمان است.حق آزادي بيان في النفسه فوري است ومنتظرهيچ نظام و تشكيلاتي نميماند.از اين رو نه تنها نماينده پارلمان هلند حق دارد ايده هاي خود را در قالب فيلم ،عكس،نقاشي،گفتار،پوشش و همانطور كه واضح است ظاهر بيان كند،بلكه تك تك مردم دنيا نيز بايد از اين حق در جهت ابراز وجود خود بهره ببرند.بحث بر سر توضح واضحات نيست بلكه نقد من از پراكسيسي به نام دفاع از آزادي بيان درخدمت هرنظام و سيستم سرمايه داري است.آزادي بيان به معناي آزاد گذاشتن افراد در ابراز عقيده هاست،اما باز گذاشتن مسير براي خزيدن سياستهاي منفعت طلبانه نمايندگان حكومتي نه خواست توده هاست و نه ضرورت زمان.نماينده راست گراي هلندي مشخصا با نقد قرآن و كوبيدن اسلام گوئي دست به اكتشافي بس عظيم و خارق العاده زده است كه امروز اينگونه تريبون و محفل در اختيارش قرار ميگيرد.اين نقد از منظر كمونيستي سابقه بسيار طولاني تري دارد.نقد ما از وضعيت موجود به جدال بر سر اديان ختم نميشود، چنين قصدي را هم ندارد.بحث بر سر نقش مذهب در بيگانگي انسان و محصور شدن روز به روز در روابط ميان كار و سرمايه است.در تعريف سوسياليستي، تمامي اديان به مثابه ابزاري در خدمت به بند كشيدن توده هاي كار و زحمت در خدمت سرمايه هستند. كاري كه تانكها و كروزهاي ارتش آمريكا و متحدان اروپائيش درهيروشيما، عراق ، افغانستان و خليج كردند،رهبران مذهبي در شكلي ديگر دركليسا وبر روي منبر و مناره و...فرياد ميزنند.نگراني نماينده هلندي گسترش اسلام و نفوذ ان در سرزمينش است جائي كه فكر ميكند مال او و ساير شركاي هم ميهنش است.اين دغدغه اصلي مردم نيست ،بلكه يكي از مشكلات و معضلاتي است كه سابقا نيز با اسامي ديگري وجود داشته .حال اينكه شمار مسلمانان در هلند در ال افزايش است و اين به مزاق تعدادي در ان كشور خوش نميآيد بحثي ذيگر است كه نه به مردم ربطي دارد و نه منافع اكثريت در گرو صرف انرژي در اين مسير است.افول سياستهاي مدنيت در غرب و سير نزولي آن، موجب شده كه مردم روز به روز با گسست پيوندهاي خود با دولت ،چهره اي عصيانگر از خود نشان دهند.سركشي از هرآنچه خواسته دولت است ،نشان از ابتذال دروني نظامهاي كنوني دارد.سياستهاي غربي،همان تلاش براي حاكميت سرمايه بوده و هست كه با تكرار و بي حاصلگي موجب گريزاني انسانها و در ننتيجه روي آوردن به خطوط قرمزي شده است كه مطلوب دولتها نيست.در اينكه بخش عظيمي از مردم غرب در مقابل دولتها قرار دارند و از لحاظ طرز تفكر و نگرش به زندگي در حال تغيير هستند شكي نيست.اين پديده را نيز ماركس بسيار پيش از اين كشف و به روشني توضيح داده است كه دولتها نهايتا در نظامهاي اجتماعي راهي به جز انحلال نخواهند داشت.موضوعي كه اينجا باز جاي بحث دارد،نشان دادن روي آوري مردم به اسلام است.نشان دادن چنين آمارهائي درنهايت نشانن از يك تصويه حساب قومي و مذهبي دارد و غير مستقيم آب را به آسياب تبليغات اسلامي ميريزد.به نظر من انچه در ميان جنگ نمودارها خودنمائي ميكند،حضور و نقش پررنگ انسانيت،سكولاريسم و آزاديخواهي در سراسر دنياست كه روز به روز قوي تر و قوي تر ميشود نه تعداد مسلمانهاي هلندي.جدالي كه نماينده هلند با اسلام دارد مبارزه اي بر سر منافع است. آنچه در مقابل اين فيلم و در عمق چنين حركتهائي ديده ميشود جايگاه اندكي در ميان مردم دارد و به اندازه چند دهه كهنه و قديمي است. نقد مردم و توده ي كارگران بسيار راديكال تر از آن است كه تنها يقه اسلام سياسي را بگيرد.دولت هميشه عقب تر از جامعه بوده و تلاش دارد خواسته هاي مردم را به تعويق انداخته ،اكثريت را به بردگي و صدقه طلبي دعوت كند.دولت با دستگاه عريض وطويلش در نقش ميخ طويله نقطه اي براي ارجاي محدوديتهاست.جائي كه مفاهيم آزادي بيان و ...مطابق ميل تعريف و تبليغ ميشوند.حق آزادي بيان هماني است كه هركسي بتواند منظور ومفصودش را با جيغ و فريادو با همه دارئي و توانش به ديگران بفهماند.آنچه از نوشته هاي بالا ميخواهم به ان برسم اينكه اولا چنين برخوردي نميتواند تلاش براي آزادي بيان باشد.دوما اينكه چنين فيلمي پايگاه مردمي و آزاديخوانه اي ندارد بلكه هدفش تشويش و مورد توجه قرار دادن سياستهاي پرت و بي اهميت ،شخص،حزب و يا دسته مشخصي است.سرچشمه تلاش بي وقفه و انتظار بي صبرانه كارگران براي ازادي و برابري كه در لايه لايه مبارزاتشان در سراسر دنيا ديده ميشود از چنين نقد ريشه اي وراديكالي است ..تلاش مذهب، جدا از حكومت و فرمانروائي سرمايه نيست آنچه متفاوت است در شيوه هاي بيان است .بحرانهاي دروني نظم سرمايه داري، براي پرت گوئيهايش دستمايه اي به نام تروريسم را ميسازد و همچون پديده اي خارجي به سرزنش و كنترل ان ميپردازد.تروريسم درمعصومانه ترين تعريفش در مقابل نظم كنوني،محصول سرگشتي انسان از خود بيگانه است.تلاش دولتها براي نمايش تروريسم به عنوان پديده اي اجتماعي بيهوده است،چرا كه دير زماني است هوشياري جنبشهاي انسان مدار به شيوه اي متفاوت به موضوعات ميپردازد.جامعه از اين ديدگاه جامعه اي از نظر تاريخي معين ،با ساختارخاصي از مناسبات اجتماعي ميان انسانهاي واقعي برخورد ميكند.مناسبات متقابل "ايده هاي انتزاعي"ويا آگاهي انسان نميتواند به خوبي مفاهيم پديده ها را تشريح كند.آگاهي انسان در خالصانه ترين تعريفش نيز محصول روابط اجتماعي ميان انسانهائي است كه تقسيم كار آنها را در پلكان نا موزون طبقات قرار داده است.شعور انسانها محصول روبط توليديشان است كه بيش ا ز هر چيزي الوده به از خود بيگانگي است.از خودبيگانگي انسان شرح ميدهد كه چگونه روابط ميان شالوده ي مادي زندگي-كار-و فرايافتهاي انسان از خود در مقام وجودي اجتماعي دستخوش تحريف ميشود تا در جوامع سرمايه داري شئ وارگي روابط اجتماعي را بيافريند و اين يعني"فروكاهي سرشت انساني به جايگاه صرف اشياء".در اين تعريف خود دولتها نيز چيزي توليد ميكنند. دولت يا هرگونه نهاد اداري ،حقوقي،سياسي و انتظامي بالاي سر شهروندان با خواستهاي مردم يا سازمان كار برابر انساني در تضادي بنيادي است.وجود دولت گواه وجود طبقات در جامعه و سركوب يك طبقه اجتماعي توسط طبقه ديگر است.دولت پديده اي است كه در دوره مشخصي از تكامل تاريخ بر پايه تضاد غير قابل حل ميان طبقات و به مثابه ابزار سيادت سياسي در اختيار طبقات بالا قرار گرفته است.اما همين دولت نيز گاها با خلق پديده هائي براي ايجاد فضائي مطلوب جهت ادامه حيات انگلي خود اسير ميشود.پديده هائي همچون تروريسم همانطور كه سابقه وكارنامه اش نيز كاملا مبين است،محصول كار دولتها و سيستمهاي حكومتي است. آنچه "كار" توليد ميكند از توليد كننده اش بيگانه ميشود،چون در كالائي "عينيت"ميابد كه فقط تجسم كار مجرد انسان است.در نتيجه تخصيص عين (ابژه)كار در حكم"خارجيت يابي"يا بيگانگي ،تجربه ميشود.آنچه به كارگر تعلق دارد،يعني كار خود او كه در عين (ابژه)تجسم ميابد،از خود وي منفك شده تا در مقابل او قرار گيرد.همانگونه كه در مذهب "انسان هرچه بيشتر به خدا منتسب كند ،كمتر براي خود باقي ميگذارد"،در جامعه سرمايه داري نيز :آن حياتي كه وي به اشياء و پديده ها داده است چونان خصم و بيگانه اي در مقابلش قد علم ميكند"وكارگر زير سلطه محصول خود-سرمايه –ميرود(دستنوشته هاي اقتصادي وفلسفي –كارل ماركس) .افول نظم سرمايه داري محتاج بحران آفريني،ترس و تشنج است تا آنچه عامل سيه روزي مردم ميشود همچنان حضور خود را توجيه كند.اما سرمايه داري گور خود را توسط گوركنانش كنده است.همه انچه كه سرمايه داري ميسازد در خدمت دولت و منافع طبقاتي اش است.

 
[Valid RSS]